رشدمقالات شاخص

کُلُنِل ساندرز؛ ۶۵ سال شکست تا تولد KFC

9 دقیقه زمان تقریبی خواندن

بعد از چند بار شکست خوردن در رسیدن به هد‌فتان دست از تلاش برمی‌دارید؟ فکر می‌کنید تا چند سالگی قدرت این را دارید که از صفر شروع کنید؟ اعدادی را که در ذهن دارید، نگه دارید و بگذارید داستان زندگی پرماجرا و عجیب بنیان‌گذار برند معروف غذایی KFC، کلنل هارلند دیوید ساندرز (Colonel Harland David Sanders) معروف به کلنل ساندرز، را برای‌تان تعریف کنیم. مردی که نه تعداد شکست‌های زیاد و نه سن‌وسال نتوانستند مانع پیشرفت و موفقیت او شوند.

اینفوگرافیک: مسیر زندگی کلنل ساندرز

سال‌های اولیه و ماجراجویی‌ها

هارلند ساندرز در سال ۱۸۹۰ در ایالت ایندیانای آمریکا به دنیا آمد. فوت پدرش در حالی که او تنها ۶ سال (به گفته برخی منابع ۵ سال) سن داشت، او را ناچار به نگهداری از خواهر و برادر کوچک‌ترش کرد. یکی از وظایف بر عهده‌ی او، آشپزی بود که آن را از مادرش یاد می‌گرفت. تا ۷ سالگی او مهارت بالایی در پختن نان، گوشت و سبزیجات پیدا کرده بود. او بعضی روزها حتی تا ساعت ۱۱ شب بیدار می‌ماند و آشپزی می‌کرد. وقتی تنها ۱۰ سالش بود، اولین کارش را در یک مزرعه آغاز کرد.

در سن ۱۲ سالگی‌اش، مادرش مجدداً ازدواج کرد و همسرش علاقه‌ای به نگهداری فرزندان او نداشت. در نتیجه بعد از یک سال، ساندرز خانه را ترک کرد و دوباره کار در یک مزرعه را شروع کرد. وقتی ۱۳ سالش بود از تحصیل انصراف داد تا تمام وقت سر کار برود. به ادعای خودش «درس جبر من را از مدرسه فراری داد». شغل‌هایی که او به سراغشان می‌رفت طیف گسترده‌ای داشت: نقاش، آتش‌نشان راه‌آهن، شخم‌زن، راننده‌ی تراموا، قایقران، کارمند بیمه، قاضی صلح (Justice of the peace) و اپراتور ایستگاه خدماتی و … . او نیمه‌ی اول زندگی‌اش را به انجام کارهای عجیب‌وغریب گذراند و در اغلب آن‌ها شکست می‌خورد. در برخی از منابع این‌طور گفته شده است که ساندرز تا سن ۱۷ سالگی از ۴ شغل اخراج شده بود.

اما شکست‌های ساندرز محدود به زندگی کاری‌اش نبود. زمانی که ۱۸ ساله بود ازدواج کرد؛ اما دو سال از شروع زندگی مشترکشان نگذشته بود که همسرش به دلیل اخراج شدن‌های زیادش او را ترک کرد و فرزندانشان را هم همراه خودش برد. او سعی کرد بچه‌هایش را بدزدد؛ اما موفق نشد و در نهایت توانست همسرش را به برگشتن راضی کند. اما اتفاق بدتری در راه بود. در دهه ۴۰ زندگی، پسر ۲۰ ساله‌اش هارلند جونیور (Harland Jr) را به دلیل مسمومیت خونی از دست داد. در نهایت ساندرز و همسرش در سال ۱۹۴۷ از یکدیگر جدا شدند. جان اد پیرس (John Ed Pearce)، یکی از زندگینامه‌نویسان ساندرز می‌گوید که او در دوره‌ای از بزرگسالی‌اش با افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کرده است.

می‌شود گفت آغاز ماجراجویی‌های موفقیت‌آمیز او از زمانی بود که در یک پمپ‌بنزین شروع به کار کرد. در سال ۱۹۲۴ و زمانی که ۳۴ ساله بود، تصمیم گرفت به دنبال کار به یک ایالت دیگر نقل مکان کند. میان راه سوار ماشینی شد که راننده‌اش مدیر شرکت نفتی استاندارد اویل (Standard Oil) در ایالت کنتاکی بود. ساندرز بدون آنکه او را بشناسد داستانش را برایش تعریف کرد. او هم به ساندرز پیشنهاد اداره کردن پمپ‌بنزینی در شهر نیکلاسویل (Nicholasville) را به او داد. ساندرز بی‌درنگ قبول کرد. با این حال، رکود بزرگ آمریکا در دهه ۱۹۳۰ باعث تعطیلی پمپ‌بنزین می‌شود. خوشبختانه شرکت نفت شل (Shell Oil Company) از او برای اداره کردن پمپ‌بنزینی در شهر کوربین ایالت کنتاکی دعوت به همکاری کرد و او با کمال میل پذیرفت.

مسافرانی که از پمپ‌بنزین استفاده می‌کردند عموماً گرسنه بودند و از ساندرز می‌خواستند تا رستورانی را در نزدیکی پمپ‌بنزین به آن‌ها معرفی کند. او تصمیم گرفت تا برای این مسافران غذا سرو کند و درآمد بیشتری هم به‌دست بیاورد. در این پمپ‌بنزین بود که ساندرز برای اولین بار غذاهایی را که در کودکی یاد گرفته بود برای مسافران سرو کرد که معروف‌ترینشان، مرغ سوخاری بود. کیفیت غذاها آن‌قدر خوب بود و محبوبیت ساندرز آنقدر زیاده شده بود که تا سال ۱۹۳۷ افراد فقط برای خوردن غذا به پمپ‌بنزین می‌آمدند. او رستوران نداشت و تنها چیزی که داشت یک میز شش‌نفره بود که خودش و خانواده‌اش هم از آن استفاده می‌کردند. تا سال ۱۹۳۶، ساندرز آنقدر در کارش موفق بود که فرماندار کنتاکی (Ruby Laffoon) به پاس خدمات او به صنعت غذایی ایالت کنتاکی، عنوان کلنل را به او اعطا کرد. در سال ۱۹۳۷ برای آنکه بتواند از مشتری‌های بیشتری پذیرایی کند، متلی را که در نزدیکی پمپ‌بنزین قرار داشت، خرید و آن را به رستورانی با گنجایش ۱۴۲ نفر تبدیل کرد و اسم آن را Sanders Court & Cafe گذاشت.

کافه ساندرز؛ اولین رستوران ساندرز در شهر کوربین

نوآوری آشپزخانه‌ای

در سال ۱۹۳۹ زمانی که کلنل کافه‌اش را اداره می‌کرد، به مشکلی برخورد. او نمی‌توانست مرغ‌ها را با ماهیتابه به اندازه‌ی کافی سریع سرخ کند و به دست مشتری برساند. از زمان سفارش تا حاضر شدن مرغ، ۳۰ دقیقه طول می‌کشید تا مرغ‌های سوخاری حاضر شوند. اگر هم از قبل آن‌ها را سرخ می‌کرد، در نهایت مجبور می‌شد مقداری از آن‌ها را دور بریزد. تا اینکه اختراع جدیدی که آن روزها به بازار آمده بود، ایده‌ای را در ذهن کلنل شکل داد. زودپزی که او از آن برای پختن سبزیجات استفاده می‌کرد می‌توانست برای سوخاری کردن مرغ‌ها هم مورد استفاده قرار بگیرد. بعد از آزمایش‌های بسیار او توانست به میزان مناسبی از فشار، زمان پخت، حجم مرغ و روغن برسد. با این کار، زمان پخت به ۸-۹ دقیقه کاهش پیدا می‌کرد.

در این زمان، کلنل هنوز به دنبال بهترین ترکیب ادویه و چاشنی سوخاری بود. در یکی از روزها که سفارش ۵۰۰ مرغ سوخاری از مشتریانی که به‌طور معمول از او خرید نمی‌کردند دریافت کرد، فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت چند نوع ادویه‌ی مختلف را به‌عنوان چاشنی مرغ سوخاری امتحان کند. در نهایت او توانست دستور‌العمل معروف یازده ادویه‌اش را به‌عنوان چاشنی محبوب مرغ سوخاری به حد اعلا برساند. این دستورالعمل حتی تا به امروز هم ناشناخته مانده است. دستورالعملی که به گفته‌ی خود او بعد از آزمون و خطاهای بسیار به‌دست آمده است؛ اما ریشه‌ی اصلی این دستورالمعل هنوز هم مورد بحث است و بعضی از افراد معتقدند اصالت آن نه به کلنل ساندرز، بلکه به زنی سیاه‌پوست به‌نام Miss Childress برمی‌گردد.

ریشه دستورالعمل پخت مرغ سوخاری ساندرز

پایان روزهای خوش

کافه ساندرز بعد از دو سالِ پررونق و در روز شکرگزاری سال ۱۹۳۹ در آتش سوخت. کلنل آن را بازسازی کرد؛ اما بعد از بازسازی رفت‌وآمد توریست‌ها به دلیل جنگ جهانی دوم بسیار کم شده بود.

بعد از پایان جنگ، کسب‌وکار او دوباره رونق گرفت. کافه ساندرز به دلیل قرار داشتن در مسیر بزرگراه، جلوی راه توریست‌ها قرار داشت و ۹۰٪ مشتریانش را آن‌ها تشکیل می‌دادند. کلنل فکر می‌کرد که دیگر به ثبات مالی رسیده است و با قاطعیت پیشنهاد فروش کافه و متل را به قیمت ۱۶۵ هزار دلار در سال ۱۹۵۳ رد کرد. اما شش ماه بعد، از این تصمیمش پشیمان شد. تقاطع بزرگراه که مقابل کافه قرار داشت به جای دیگری منتقل شد و جریان رفت‌وآمد به آن ناحیه را قطع کرد. علاوه بر این، قرار بود یک بزرگراه ایالتی در فاصله‌ای به نزدیکی هفت مایل از رستوران ساخته شود. کسب‌وکار دچار رکود شدیدی شده بود. ساندرز بدهی‌های زیادی بالا آورده بود. به همین دلیل، در سال ۱۹۵۶ رستورانش را به قیمت ۷۵ هزار دلار به مزایده گذاشت؛ تقریباً نصف مبلغی که به او پیشنهاد شده بود.

برخاستن دوباره و گسترش قلمروی KFC

کلنل حالا ۶۵ ساله شده بود و تنها منبع درآمدش ماهیانه ۱۰۵ دلار بیمه‌ی بیکاری بود. اما او می‌دانست که نمی‌تواند به همین درآمد ناچیز راضی شود. او سال‌ها قبل در سال ۱۹۵۱، با صاحب یک رستورانی به‌نام پیتر هارمن (Peter Harman) در سمیناری در شهر شیکاگو آشنا می‌شود. یک سال بعد از آن (۱۹۵۲)، ساندرز تصمیم می‌گیرد به رستوران هارمن برود و مرغ سوخاری‌اش را با رسپی مخصوص خودش برای او بپزد. هارمن آینده تجاری خوبی را برای این مرغ سوخاری می‌بیند و با ساندرز قرارداد می‌بندد و تابلوی Kentucky Fried Chicken را بالای رستورانش قرار می‌دهد و این رستوران در شهر سالت‌لیک‌ (Salt Lake) ایالت یوتا (Utah) تبدیل به اولین شعبه‌ی رستوران‌های KFC می‌شود. با این کار سود رستوران ۷۵٪ افزایش پیدا می‌کند. در نتیجه‌ی موفقیت کلنل، تا سال ۱۹۵۶ شش یا هشت رستوران‌ محلی دیگر هم با او به‌طور غیررسمی قرارداد می‌بندند. شرایط همکاری یکسان بود: در ازای فروش هر تکه مرغ سوخاری تحت عنوان Kentucky Fried Chicken یا KFC به ساندرز ۴ سنت (و بعدها ۵ سنت) پول پرداخت می‌شد.

تولد KFC

بعد از آنکه مجبور به فروش کافه ساندرز می‌شود، تصمیم می‌گیرد به‌طور کامل روی گسترده‌تر کردن شعبه‌های KFC تمرکز کند. با مبلغی که از رستوران‌های محلی می‌گرفت و پول بیمه‌اش یک قابلمه زودپز و مواد مورد نیاز برای سوخاری کردن مرغ را خرید و به همراه همسر دومش و با ماشین شخصی‌اش به راه افتاد. به هر رستورانی که به‌نظرش معقول می‌آمد می‌رفت و از صاحب رستوران خواهش می‌کرد در زمان استراحت یا بعد از تعطیلی رستوران برای کارمندان مرغ سوخاری‌اش را بپزد و اگر آن‌ها خوششان آمد، چند روز آنجا بماند و برای مشتری‌ها آشپزی کند. اگر استقبال مشتری‌ها از مرغ سوخاری‌اش خوب بود می‌توانست با مدیر رستوران قرارداد ببندد.

اما این روش پرهزینه بود و سرعت درآمدزایی بسیار پایینی داشت. همین مسئله هم باعث شده بود تا کلنل آن روزها را به سختی بگذراند و از همکارانش غذا دریافت کند و پشت ماشین‌اش بخوابد. با این همه او در یادداشت‌هایش نوشته است:

«وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، یکی از شجاعانه‌ترین کارهایی که انجام دادم این بود که با ماشینم و یک قابلمه زودپز کارم را شروع کردم تا شعبه‌های مرغ سوخاری کنتاکی را راه بیندازم.»

بعد از چند سال، دیگر لازم نبود کلنل ساندرز در جاده سفر کند و از صاحبان رستوران‌ها خواهش کند با او همکاری کنند؛ آن‌ها به دنبال او می‌آمدند.‌ او خودش به کمک همسر دومش تمام کارهایش را انجام می‌داد و چاشنی یازده ادویه‌اش را بسته‌بندی می‌کرد و به شعب مختلفش می‌فرستاد. کلنل دستورالعملش را با رستوران‌هایش در میان نمی‌گذاشت، چون می‌ترسید به دست رقیب‌هایش بیفتد. در سال ۱۹۶۳ بعد از آنکه بیش از ۶۰۰ نمایندگی در آمریکا و کانادا افتتاح شد، بالاخره کلنل به لحاظ مالی به ثبات رسیده بود. اما حالا نگران این بود که بعد از مرگش چه بر سر کمپانی‌اش می‌آید. در این مدت و با افزایش محبوبیت برند، پیشنهادهایی برای خرید آن مطرح شد.

یکی از این افراد جان وای براون (John Y. Brown) بود؛ یک وکیل ۲۹ ساله که در سال ۱۹۶۳ به کلنل پیشنهاد کرد که او را به‌عنوان وکیلش بپذیرد. سپس با همکاری یک میلیونر به‌نام جک مسی (Jack Massey) تلاش کردند کلنل را به فروش کمپانی‌اش راضی کنند. در ابتدا کلنل با پیشنهاد فروش شرکت مخالفت کرد؛ چرا که با این کار انگار فرزند خودش را به فروش می‌گذاشت. اما براون بعد از گفت‌وگوهای بسیار کلنل را متقاعد کرد و به او قول داد که کیفیت محصول را حفظ کند. در نهایت کلنل ساندرز در سال ۱۹۶۴ و در حالی که ۷۳ سالش بود، شرکت KFC را به قیمت ۲ میلیون دلار فروخت. ساندرز پس از عقد این قرارداد، سالانه ۴۰۰۰۰ دلار (که بعدها به ۷۵۰۰۰ دلار افزایش یافت) دریافت می‌کرد، یک کرسی در هیئت‌مدیره و مالکیت بیشتر شعب KFC در کانادا متعلق به او می‌شد و سفیر برند هم بود.

شعب رستوران KFC

بعد از بستن این قرارداد، دوستان کلنل معتقد بودند که او کمپانی را به قیمت پایینی فروخته است و برای قیمت بالاتر مذاکره نکرده است. به‌نظر می‌رسد هدف ساندرز تنها پولدار شدن نبوده است، بلکه می‌خواست به‌وسیله‌ی هنری که داشت (آشپزی) شناخته شود.

بر اساس قرارداد، KFC رستوران‌های خودش را افتتاح می‌کرد و اصالت دستورالعمل مرغ سوخاری هم به‌طور کامل حفظ می‌شد. با این حال یکی از تغییراتی که کمپانی بعد از خریداری انجام داد، تغییر سس گوشتی بود که در کنار مرغ سوخاری سرو می‎‌شد. کلنل این سس را خیلی دوست داشت؛ اما کمپانی برای سادگی و تسریع در پخت، تغییراتی در آن ایجاد کرد. کلنل یک انسان کمال‌گرا بود و با اینکه بعد از فروش کمپانی نمی‌توانست در کیفیت غذاها دخالت کند، به‌طور غافلگیرانه به رستوران‌های KFC سرکشی می‌کرد و اگر از غذا ناراضی بود، به مسئول آن شعبه شکایت می‌کرد. او تا سال ۱۹۷۹ به سرکشی‌هایش ادامه داد و تا پایان عمرش منتقد غذاهای KFC بود. 

ساندرز بعد از فروش کمپانی تصمیم می‌گیرد رستورانی مستقل را به‌نام Colonel Sanders’ Dinner House افتتاح کند؛ اما کمپانی به دلیل استفاده از اسم Colonel از او شکایت می‌کند. در نتیجه ساندرز هم از کمپانی به دلیل دخالت در امورش شکایت و درخواست غرامت می‌کند. در نهایت در سال ۱۹۷۵ هر دو کنار می‌آیند و رستوران کلنل که به‌نام The Colonel’s Lady نیز شناخته می‌شد، به کار خود ادامه می‌دهد.

تا سال ۲۰۲۰، KFC با ۲۵ هزار شعبه در ۱۴۶ کشور دنیا در رتبه چهارم قرار داشته است و در حال حاضر (۲۰۲۱) از لحاظ ارزش برند (۱۵ میلیارد دلار) رتبه سوم را در بین رستوران‌های زنجیره‌ای دارد.

بزرگ‌ترین درسی که داستان پرفرازونشیب بنیان‌گذار KFC به ما می‌دهد این است که هیچ‌وقت دست از تلاش برنداریم؛ حتی اگر سال‌های زیادی از زندگی‌مان گذشته باشد و بارها شکست خورده باشیم.


نویسنده:
سارا مقدسی


منابع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *