با وجود هشدارهای زیاد در خصوص همهگیری ویروس کرونا هیچ یک از مؤسسههای غربی برای مواجه با آن آمادگی نداشت. اینکه سازمانها نسبت به این مسأله بیتفاوت عمل کردند، خود جای بحث دارد. اما باید از خود بپرسیم که چرا این اتفاق افتاده و در حال حاضر چه کاری باید کرد؟
مارک اندریسن (Marc Andreessen)، کارآفرین و سرمایهگذار آمریکایی، اخیراً مقالهای نوشته است که به عدم آمادگی غرب در مقابل ویروس کرونا انتقاد میکند. به عقیده او مشکل اصلی جوامع امروزی کمبود انگیزه و عدم تمایل به توسعه است. به عبارت دیگر، باید تمایل و اراده را در وجود خود زنده کنیم تا به رشد و توسعه برسیم. در این صورت در مقابل بحرانهای ناگهانی نیز هوشمندانه و مقاوم عمل میکنیم. در ادامه به مسائل و موضوعهای مطرح شده در نوشته اندریسن میپردازیم.
اکنون زمان «ساختن» است!
بسیاری از ما یک حزب سیاسی، دولت یا گروه خاصی را مقصر بیماری کرونا میدانیم. اما واقعیت این است که هیچ کشور، ایالت یا شهر غربی برای این مسأله آماده نبود و همه آنها در مواجه با این بیماری شکست خوردهاند. بنابراین، این مشکل عمیقتر از بحثهای سیاسی یا حزبهای موردنظر شماست.
بخشی از مشکل ما به دلیل آیندهنگری و تصورهای نادرست است. بخش دیگر نیز به خاطر کارهایی است که قبلتر انجام ندادیم و اکنون نیز در انجام آن شکست خوردیم. ما در کارها و وظایف خود و به طور خاص در «ساخت» ناتوان عمل کردیم.
این بیماری باعث شد تا به کمبودها و نیازهای خود پی ببریم. ما به اندازه کافی ابزارهای تشخیص ویروس کرونا یا موادی مثل پنبه و واکنشدهنده نداریم. همین طور تصفیههای هوا، اتاقهای فشار منفی و تختهای بیمارستانی برای مراقبتهای ویژه (ICU) نیز کافی نیستند. ماسکهای جراحی، محافظ چشم و لباس پزشکی نیز به صورت کافی وجود ندارند. از طرفی در شهر نیویورک نیز اعلام کردند که پرستاران و دکتران به دلیل کمبود لباس پزشکی باید از پانچوی بارانی (لباس بارانی) استفاده کنند! آن هم در سال ۲۰۲۰ در کشور آمریکا!
همچنین با وجود سالها هشدار در خصوص خطر جهش ویروس از بدن خفاش، درمانهای پزشکی یا واکسن مناسبی نداریم. دانشمندان امیدوارند که بتوانند به روشهای درمانی و واکسن مناسب دست پیدا کنند. اما در این صورت باید به فکر کارخانههای تولیدی متناسب با حجم تولید و محصولات آنها نیز باشیم. همچنین دچار این معضل میشویم که واکسن یا روشهای درمانی خود را سریعاً به همه افراد برسانیم. نمونه این معضل را میتوانیم در سال ۲۰۱۴ و در زمان شیوع بیماری آبولا مشاهده کنیم. در اثر این بیماری، بسیاری از انسانها جان خود را از دست دادند و دانشمندان، تازه بعد از ۵ سال توانستند به واکسن مناسب برای این بیماری دست پیدا کنند.
حکومت فدرال در آمریکا حتی به مردم و کسبوکارها کمک مالی نمیکند. در حال حاضر دهها میلیون نفر از کارمندان و خانوادهها شغل خود را از دست داده و میلیونها کسبوکار کوچک دچار مشکلی جدی شدهاند. اما ما هیچ روش مستقیمی برای کمک به آنها و انتقال پول بدون تأخیر نداریم. دولتی که هر ساله از همه شهروندان و کسبوکارها پول جمعآوری میکند، هرگز به فکر ساخت سیستمی برای توزیع پول در زمانهای ضروری نبوده است.
چرا ما این چیزها را نداریم؟ تجهیزات پزشکی و سیستمهای مالی به هیچ وجه به علم پیچیدهای نیاز ندارند. ساخت واکسن و روشهای درمانی دشوار است! اما ساختن ماسک یا انتقال پول، کار سختی نیست. ما میتوانستیم این چیزها را داشته باشیم اما خودمان نخواستیم. در واقع نخواستیم که سازوکار یا سیستمی برای ساخت این چیزها داشته باشیم. ما انتخاب کردیم که نسازیم!
این رفتار خودپسندانه (رضایت از وضع موجود) و عدم تمایل به ساخت، تنها مختص به زمان بیماری یا مراقبتهای بهداشتی نیست؛ بلکه در سراسر زندگی غرب به خصوص زندگی آمریکایی وجود دارد.
این رفتار در خانهها و ردپای فیزیکی شهرهایمان نیز مشاهده میشود. ما با وجود پتانسیلهای اقتصادی نمیتوانیم به اندازه کافی در شهرها مسکن بسازیم. همین عامل باعث میشود که در بعضی بخشها، قیمت مسکن به طرز ناگهانی افزایش پیدا کند. در نتیجه افراد عادی نمیتوانند از پس هزینههای زندگی و یافتن شغل بربیایند. ما دیگر خود شهرها را نیز نمیتوانیم بسازیم. زمانی که تهیهکنندگان سریال «Westworld» میخواستند شهرهای آینده آمریکایی را به تصویر بکشند، به جای اینکه به سیاتل، لسآنجلس یا آستین بروند، به سنگاپور رفتند. ما باید در بهترین شهرهای خود آسمانخراشهای زیبا و محیطهای دیدنی و جذابی داشته باشیم که از حال حاضر نیز بهتر باشند. اما اکنون این شهرها کجا هستند؟
این بحران در آموزش هم دیده میشود. ما دانشگاههای درجه اول داریم؛ اما این دانشگاهها در هر سال تنها توانایی آموزش به ۴ میلیون جوان ۱۸ ساله را در آمریکا دارند یا شاید هم ۱۲۰ میلیون جوان در سراسر جهان. چرا همه جوانهای ۱۸ ساله آموزش نمیبینند؟ آیا این مهمترین کاری نیست که باید انجام دهیم؟ چرا تعداد دانشگاهها را بیشتر نمیکنیم یا ظرفیت دانشگاههای موجود را افزایش نمیدهیم؟ آخرین اقدامات در زمینه آموزش، تعریف دوره تحصیلی ۱۲ ساله در مدارس بود که از دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. ما از دهه ۱۹۵۰ تاکنون تحقیقاتی انجام دادهایم که هرگز عملی نشدهاند. چرا از همه آموختهها و پژوهشهایمان برای ساخت مدارس بهتر استفاده نمیکنیم؟ میدانیم که تدریس اختصاصی به هر فرد میتواند نتیجه بهتری داشته باشد. ما به اینترنت دسترسی داریم. پس چرا سیستمهایی ایجاد نکردیم تا هر جوان بتواند با اساتید برجسته ارتباط بگیرد و از این طریق به موفقیت چشمگیری نیز برسد؟
ما در تولید هم معضل داریم. میزان تولیدات در آمریکا همیشه بالا است؛ اما چرا بنگاههای تولیدی به کشورهایی با نیروی کار ارزانقیمت فرستاده میشوند؟ ما میدانیم که چگونه کارخانههای پیشرفته و اتوماتیک بسازیم تا به واسطه ساخت و بهرهبرداری از آنها، شغلهای بیشمار با درآمد بالاتری ایجاد کنیم. اما مشکل استراتژیک و اصلی ما وابسته بودن به این بنگاهها و شرکتهای دورسپار برای کالاهای ضروری است. چرا ما کارخانهای مانند کارخانه Alien Dreadnought از ایلان ریو ماسک را نمیسازیم؟ ما میتوانیم کارخانهای بزرگ در ایالت خود بسازیم که هر نوع محصولی را با بالاترین کیفیت و کمترین هزینه ممکن برای سراسر کشور تولید کند.

منبع عکس: Ihor-Hedz
در حملونقل هم وضعیت مطلوب نیست. هواپیماهای فراصوتی کجا هستند؟ هواپیماهای بدون سرنشین چطور؟ قطارهای سریعالسیر، مونوریلهای هوایی، هایپرلوپها و ماشینهای پرنده کجا هستند؟
آیا مشکل پول است؟ خیر؛ چرا که برای جنگهای بیپایان در خاورمیانه، وامهای مکرر در بانکهای متصدی، خطوط هوایی و خودروسازی به اندازه کافی پول داریم. دولت فدرال به تازگی یک بسته کمک مالی ۲ تریلیون دلاری را در عرض دو هفته تمام کرده است! آیا مشکل سرمایهداری است؟ نیکلاس استرن (Nicholas Stern) میگوید که ما در سیستم سرمایهداری با مالکیت خصوصی و افرادی که نمیشناسیم سروکار داریم. این سیستم در حال حاضر سود فراوانی دارد و باید از زمینههای موردِعلاقه سرمایهگذاران باشد؛ چرا که هم برای خود سرمایهگذار و هم مشتریان خوب است. آیا مشکل از عدم صلاحیت فنی سازندگان است؟ خیر. اگر این طور بود که اکنون خانهها، آسمانخراشها، مدارس، بیمارستانها، ماشینها، قطارها، کامپیوتر و گوشیهای هوشمند نیز نداشتیم.
مشکل در خواستهها، عدم تحرک و ارادههای ضعیف ماست. ما باید این چیزها را «بخواهیم». یکی دیگر از مشکلات نیز مقررات یا قوانین تصویب شدهای است که تنها منافع بعضی از آژانسها و شرکتهای خصوصی را در نظر دارد. باید از شرکتهای جدید بخواهیم که این چیزها را بسازند. حتی اگر مسئولان، آن را دوست نداشته باشند یا مجبور به ساختن شوند. ما باید به توسعه و رشد بپردازیم و ضرورت ساختن این چیزها را از ایدئولوژی و سیاست جدا کنیم. هر دوی این مفاهیم باید به ساخت بیشتر کمک کنند.
سیاست محافظهکارانه و سرمایهدار (گرایش راست) به قوانین سازشپذیر و حاکم بر طبیعت اعتقاد دارد. این سیاست معمولاً طرفدار تولید است؛ اما اغلب توسط نیروهایی منحرف میشود که مانع رقابت مبتنی بر بازار و ساخت هستند. سیاست مذکور باید با جریان سرمایهداری رفاقتی (پارتیبازیهای سیاسی)، مقررات مصادره شده (که به منافع عمومی جامعه توجهی ندارد)، بازارهای انحصار چندتایی (کنترل تولید و افزایش قیمت در صنایعی مانند خودروسازی، موبایلسازی و…)، سرمایهگذاریهای ناشی از ریسک و بازخریدهای سرمایهگذارپسند به جای مشتریپسند مبارزه کند.
اکنون باید به صورت همهجانبه، بیغرض و مصمم از سیاستهای محافظهکارانه حمایت شود تا در محصولات، صنایع، کارخانجات و علوم جدید سرمایهگذاریهای بزرگی رخ دهد.
اصلاحطلبها یا سوسیالیستها (گرایش چپ) تمایل بیشتری به نظارت بخش دولتی در همه زمینهها دارند. باید این مدل برتر را ثابت کنید! نشان دهید که بخش عمومی میتواند بیمارستانها، مدارس، سیستم حملونقل، شهرها و مسکنهای بهتری بسازد. از تعصبهای قدیمی و غیر مرتبط دست بکشید و بخش عمومی را به طور کامل به آینده متعهد کنید. میلتون فریدمن (Milton Friedman) میگوید که اشتباه بخش عمومی این است که برنامهها و سیاستها را بر اساس مقاصد خود تعیین میکند تا نتایج و پیامدهای آن. به جای اینکه این جمله را یک توهین بدانید، آن را یک چالش در نظر بگیرید. چیزهای جدید بسازید و نتایج آن را نشان دهید! نشان دهید که بخش دولتی در زمینه مراقبتهای بهداشتی میتواند نمونههای ارزان و مؤثرتری ارائه دهد. چطور است که در ابتدا از این نمونهها در وزارت امور کهنهسربازان ایالات متحده آمریکا (VA) استفاده کنیم؟ زمانی که ویروس کرونای بعدی وارد میشود، ما را شگفتزده کنید!
دانشگاههای خصوصی مانند هاروارد با بودجه عمومی خرج میشوند. پس چرا هر ساله صدها هزار یا میلیونها دانشآموز نمیتوانند در دانشگاه هاروارد شرکت کنند؟ چرا قانونگذاران و مالیاتدهندگان خواستار ساخت هاروارد نیستند؟
شما باید بحران اقلیمی را حل کنید. متخصصان انرژی میگویند که انرژیهای الکتریکی تولیدی ناشی از کربن در این سیاره را میتوان با تعداد کمی از راکتورهای هستهای ضد تشعشع جایگزین کرد. پس بیایید آنها را بسازیم. آیا میتوانیم با ۱۰ راکتور جدید شروع کنیم؟ و بعد از آن ۱۰۰ راکتور؟ و الی آخر؟
در حقیقت، من فکر میکنم که برای توسعه و ساخت بیشتر باید رویای آمریکایی را از نو تعریف کنیم. چیزهایی مانند تلویزیون و کامپیوتر که با تولید انبوهی ساخته میشوند، به سرعت در قیمت کاهش مییابند. اما چیزهایی که تولید انبوه ندارند؛ مانند مسکن، مدرسه و بیمارستان در قیمت بسیار بالا هستند. رویای آمریکایی یعنی فرصت داشتن خانهای برای خود و خانوادهتان که بتوانید نیازهای آنان را تأمین کنید. ما باید از روند رو به رشد قیمتهای مسکن، آموزش و مراقبتهای بهداشتی جلوگیری کنیم تا هر آمریکایی یا هر فرد از جوامع دیگر بتواند به این رویا برسد و تنها راه تحقق آن «ساختن» است.
«ساختن» کار آسانی نیست. ما به رهبران سیاسی، مدیرعاملان، کارآفرینان و سرمایهگذاران بیشتری نیاز داریم. ما باید بیشتر از فرهنگ و جامعه خود مطالبه کنیم. وجود همه ما ضروری است؛ چرا که همگی میتوانیم در جریان ساختن مشارکت کنیم.
در هر مرحله از مسیر باید از تمام اطرافیان خود این سؤال را بپرسیم که شما دقیقاً چه چیزی میسازید؟ آیا به مردم در ساختن کمک میکنید؟ آیا به دیگران آموزش میدهید؟ آیا از افرادی که در حال ساختن هستند، حمایت میکنید؟
اگر کاری که انجام میدهید، منجر به ساختن چیزی جدید نشود یا به نفع مردم نباشد، ما در هدف خود شکست خوردهایم. در واقع به شما باید موقعیت، شغل یا حرفهای داده شود تا بتوانید در ساختن مشارکت کنید. حتی در معیوبترین سیستمها نیز همیشه افراد بسیار برجستهای وجود دارند. بنابراین، ما باید تمام استعدادها و افراد برجسته خود را شناسایی کنیم تا به پاسخ و راهحلهایی برای رفع بزرگترین مشکلاتمان برسیم.
انتظار دارم که این مقاله مورد نقد قرار بگیرد. من به منتقدین خود پیشنهادی دارم. به جای انتقاد از ایدههای من که چه چیزی بسازیم، به خود رجوع کنید! فکر میکنید که باید چه چیزی بسازیم؟ این یک فرصت عالی است تا با هم همراه شویم.
ملت و تمدن ما با تولید و ساختوساز بنا شده است. پدران و مادران پیشین ما جادهها، قطارها، مزارع و کارخانهها را ساختند و بعد از آن به ساخت کامپیوتر، میکروتراشه، گوشیهای هوشمند و تعداد بیشماری از چیزهای دیگری که اکنون برای ما بدیهی است، روی آوردند. اکنون همه این چیزها در پیرامون ما هستند، زندگیهایمان را تعریف کرده و رفاه ما را تأمین میکنند. تنها یک راه برای تجلیل از میراث به جا مانده و خلق آیندهای درخشان برای فرزندان و نوههایمان وجود دارد و آن «ساختن» است.