دسته‌بندی نشدهرهبریمقالات شاخص

همایون صنعتی‌زاده؛ چگونه صنعت چاپ و کتاب را متحول کرد؟ (۶ دهه کارآفرینی اجتماعی)

17 دقیقه زمان تقریبی خواندن

در گذشته کتاب‌های درسی مثل امروز نبودند. سیستم واحدی برای انتشار کتاب‌ها وجود نداشت، برای همین چاپخانه‌های مختلفی کتاب‌های درسی را چاپ می‌کردند و ممکن بود محتوا‌ی کتاب دارای ایراد‌های مختلف باشد. معلم‌ها هم بر اساس سلیقه‌ای که داشتند ممکن بود هر کدام یک کتاب را ترجیح دهند و آن را تدریس کنند.

به همین دلیل ممکن بود دانش‌آموزان در سراسر ایران کتاب‌هایی کاملاً متفاوت از یکدیکر را بخوانند. اما در همان دوران کارآفرینی که اعتقاد داشت «دانشگاه رفتن آدم را خنگ می‌کند»، کتاب‌های درسی را بازبینی و خیلی ارزان‌تر چاپ می‌کند. با این کار‌ کتاب‌های درسی نه‌تنها در ایران، بلکه در افغانستان هم در دهه ۱۳۳۰ یکپارچه می‌شوند. او همچنین یک چاپخانه صنعتی مدرن و بزرگ‌ترین کارخانه تولید کاغذ تحریر و چاپ را در ایران تأسیس می‌کند.

این کارآفرین جزو مهم‌ترین افرادی است که با بی‌سوادی در ایران مبارزه کرده است. جالب است بدانید این کارآفرین در حوزه چاپ و کاغذ اصلاً تجربه‌ای نداشت، ولی توانست انقلابی را در این صنعت‌ها در ایران ایجاد کند. اما یک نفر چگونه می‌تواند بدون تخصص این همه کار را انجام دهد؟

اینفوگرافیک همایون صنعتی‌زاده

دانشگاه من را خنگ می‌کند

همایون صنعتی‌زاده در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. پدر او، میرزا عبدالحسین صنعتی زاده، از تجار و اولین رمان‌‌نویسان ایرانی و مادرش، قمرتاج دولت‌آبادی، خواهر یحیی دولت‌آبادی، شاعر و خوش‌نویس و نویسنده‌ وقایع مشروطیت بود. پدر و مادر همایون در دوران کودکی او از یکدیگر طلاق گرفتند و همایون بیشتر دوران کودکی خود را همراه با خانواده پدری‌اش گذراند. پدر همایون تنها فرزند علی اکبر صنعتی‌زاده، خیّر و فعال اجتماعی کرمان بود که افتتاح نخستین سینمای کرمان و تأسیس پرورشگاه «صنعتی» را در کارنامه خود دارد. پدر و پدربزرگ همایون مدیریت این پرورشگاه را بر عهده داشتند و برای آن زحمات زیادی کشیدند. همچنین علی اکبر صنعتی‌زاده برای احساس نزدیکی بیشتر با کودکانی که سرپرستی آن‌ها را به عهده می‌گرفت فامیلی صنعتی‌زاده را انتخاب می‌کرد. استاد علی اکبر صنعتی نقاش و پیکره‌ساز معروف و از مفاخر هنری ایران نیز در این پرورشگاه بزرگ شده است. همایون درباره مدل فکری پدربزرگ خود می‌گوید:

«پدربزرگم به این نتیجه رسیده بود که ایران برای پیشرفت نیازمند دو چیز است: دانش و صنعت و او خود به‌طور ویژه به صنعت علاقه‌مند بود و شاید به همین دلیل است که صنعتی را نام خانوادگی خود انتخاب کرد. این نامی بود که او خود برگزید و همزمان با آن یتیم‌خانه‌ای نیز تأسیس کرد.» 

همایون دوران کودکی خود را در کنار مادر‌بزرگ و پدربزرگ خود در کرمان گذراند و بسیار از پدر‌بزرگ خود آموخت. پدربزرگ همایون را به کتاب خواندن تشویق می‌کرد و به گفته همایون، او زمانی می‌توانست از پدربزرگ پول توجیبی بگیرد که کتابی را می‌خواند و آن را برای پدربزرگ شرح می‌داد. به همین دلیل همایون در دوران کودکی کتاب‌های بسیاری را خوانده بود و این عادت را در ادامه زندگی نیز ادامه داد. همایون بعد از فوت پدربزرگ در سال ۱۳۱۸ برای گذراندن دبیرستان به تهران آمد اما دو سال بعد یعنی در سال ۱۳۲۰ به دلیل مشکلات ایران در خلال جنگ جهانی دوم مجبور شد تحصیلاتش را نیمه‌کاره رها کند و برای کمک به پدر در مدیریت پرورشگاه به کرمان بازگردد. ایران در آن دوران مشکلات مختلفی را داشت و یکی از آن‌ها مشکل «قحطی» بود. به گفته همایون شدت قحطی به قدری زیاد بود که افراد حتی نمی‌توانستند نان مورد نیاز خانواده خود را تأمین کنند. اما همایون به همراه پدر با وجود مشکلات فراوان توانستند پرورشگاه را سر‌پا نگه دارند و بحران را پشت سر بگذارند. بعد از مدتی همایون به دستور پدر به برای رسیدگی به زمین‌های خانوادگی، پیش مادر خود در اصفهان رفت و در همان‌ جا هم دیپلم خود را گرفت. با وجود علاقه پدر و مادر همایون برای ادامه تحصیل او در دانشگاه، همایون تصمیم گرفت تا وارد بازار كار شود و این موضوع باعث اختلاف نظری بین او و پدرش شد که داستان جالبی از زبان خودش دارد:

«در اصفهان یک مدرسه اى بود مال انگلیسى‌ها، آن جا درس را تمام کردم. بهترین مدرسه اصفهان بود. بعد پدرم پایش را کرد توى یک کفش که باید به دانشگاه بروى. من مى‌گفتم نمى روم. چون فکر مى‌کردم بروم دانشگاه خنگ مى‌شوم. در مدرسه من همیشه بیشتر از معلم‌ها می‌دانستم. چهارده پانزده ساله بودم که کتاب ایران باستان مشیرالدوله را حفظ کرده بودم. سر کلاس تاریخ، با معلم دعوام مى شد که این جور که شما می‌گویید نیست. پدرم هم، چون خودش مدرسه نرفته بود و دانشگاه ندیده بود، اصرار داشت که من به دانشگاه بروم. کارمان به دعوا کشید. من قهر کردم از خانه بابا آمدم بیرون.» 

این اختلاف نظر و جدایی از پدر خود سرآغاز مسیر جدیدی برای همایون جوان شد.

شاگردی در تجارت‌خانه

همایون از اصفهان به تهران آمد و برای مستقل شدن در بازار تهران به دنبال کار گشت. بعد از دو سه‌ روز جست‌و‌جو توانست در تجارت‌خانه مردی به نام «حاج علی آقای یزدی» که به تجارت محصولات مختلفی مانند سیگار، نیل و…. مشغول بود، به عنوان شاگرد استخدام شود. آقای یزدی برای تجارت نیاز به نامه‌نگاری به زبان انگلیسی داشت و برای این کار از فردی به نام آقای آراکلیان کمک می‌گرفت. همایون بعد از مدتی کار کردن متوجه شد که آقای آراکلیان با دو روز کار کردن حقوقی معادل ۲۵۰ تومان می‌گیرد در حالی که او که تمام وقت کار می‌کرد حقوقش ۷۵ تومان بود. این ماجرا باعث شد تا همایون برای پیشرفت به فکر یادگیری زبان انگلیسی بیفتد که داستان جالبی از زبان خودش دارد:

« یک آقایى به نام آراکلیان بود که توى کالج معلم بود، مى آمد پیش حاج على آقا یزدى، نامه هاشان را به انگلیسى مى نوشت. هفته اى دو تا بعدازظهر مى آمد، ماهى ۲۵۰ تومان مى گرفت. من آتش گرفته بودم. من هر روز مى رفتم ۷۵ تومان. او دو روز بعدازظهر مى آمد ۲۵۰ تومان. هرجور بود رفتم تایپ یاد گرفتم و انگلیسى را هم تا حدى خواندم» 

یک روز که آقای آراکلیان نتوانسته بود به تجارتخانه بیاید، همایون از فرصت استفاده کرد و کار تایپ و نامه‌نگاری را خودش انجام داد. آقای یزدی هم که دید همایون این کار یاد گرفته او را به‌جای آراکلیان مامور نامه‌نگاری کرد. همایون خوشحال بود که حالا که مسئولیتش بیشتر شده، قرار است حقوق بیشتری بگیرد، اما سر ماه آقای یزدی همان حقوق سابق را به او پرداخت کرد. همایون هم حاضر نشد با حقوق قبلی برای آقای یزدی کار کند و به همین دلیل تصمیم گرفت تا مستقل کارش را ادامه دهد.

همایون صنعتی‌زاده

پوستر‌های خارجی و فرصتی برای استقلال بیشتر

او در سال‌های ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ تجارت‌خانه خود را افتتاح و به خاطر آشنایی با زبان انگلیسی شروع به نامه‌نگاری با شرکت‌های خارجی کرد. شرکت‌های مختلفی برای او سمپل (Sample) یا نمونه محصول خود را می‌فرستادند؛ یکی از این نمونه‌ها پوستر‌های چاپی (امروز هم می‌توان آن‌ها را در دکه‌ها و مغازه‌ها خرید) بود که نظر همایون را جلب کرد و توانست از فروش آن‌ها به سود خوبی برسد. برای همین بعد از مدتی در بازار دکه‌ای را گرفت و کار تجاری خود را شروع کرد. بعد از گذشت حدود یک ماه پدرش پیش او آمد و بعد از مدتی گفت‌وگو همایون متوجه شد که آقای یزدی از روز اول با پدرش برای استخدام و مدل کاری هماهنگ بوده است. پدر به همایون پیشنهاد همکاری را می‌دهد و او هم قبول می‌کند. همایون در تجارت‌خانه همراه با پدر کار‌های مختلفی از تجارت سنگ‌های نیمه‌قیمتی و فرش تا برنج را انجام می‌دادند، اما همایون از فروش پوستر نیز غافل نبود و آن را نیز در کنار سایر کار‌ها نیز ادامه داد. بعد از مدتی پیشرفت در این حوزه و کسب سود به فکر چاپ و تکثیر این پوستر‌ها افتاد و مدتی به این کار مشغول شد. پدر همایون در بالای تجارت‌خانه خود موزه‌ای داشت و در آن کار‌های افرادی مثل علی‌اکبر صنعتی (مجسمه‌ساز) را به نمایش می‌گذاشت. این موزه ایده‌ جدیدی را در ذهن همایون آورد، ایده‌ای که مسیر زندگی او را تغییر داد. اما این ایده چه بود؟

فرانکلین؛ مقصد جدید همایون

همایون در سال  تصمیم۱۳۳۳ گرفت تا در موزه پدر خود نمایشگاهی از عکس‌ها و پوستر‌های خود برگزار کند. او برای مطرح شدن از روزنامه‌ها، آتاشه‌های فرهنگی (کارمندان سفارت‌های خارجی با هدف مأموریت خاص در کشور حضور دارند) و افراد معروف آن زمان برای بازدید از نمایشگاه دعوت کرد. با این کار توانست خودش را به خوبی در این کار معرفی کند. یک شب آتاشه سفارت آمریکا را برای حضور در نمایشگاه دعوت کرد و او به همراه نمایندگان انتشارات فرانکلین آمریکا به آنجا رفت. نمایندگان فرانکلین به دنبال افتتاح دفتری در ایران برای ترجمه و چاپ کتاب‌های آمریکایی خود در ایران بودند.

آن‌ها جلسه‌ای را با همایون در هتل پارک گذاشتند و از او خواستند تا نماینده آن‌ها در ایران شود، اما همایون دوست نداشت که برای کسی به‌جز خودش کار کند و به همین دلیل پیشنهاد آن‌ها را رد کرد. اما نمایندگان فرانکلین از همایون خواستند تا زمان پیدا شدن نماینده، آن‌ها کتاب‌هایشان را به دفتر او بفرستند. او هم قبول کرد و کتاب‌ها به دفتر همایون ارسال شدند. یک روز او از سر کنجکاوی نگاهی به کتاب‌ها انداخت. همایون از متن کتاب‌‌ها خوشش آمد و این علاقه او آغاز‌گر مسیر جدیدی در زندگی‌اش شد. او در این باره می‌گوید:

«یک روز کرمم گرفت ببینم این کتاب‌ها چیست. نگاه کردم دیدم عجب کتاب‌های قشنگی است. از جمله یک سری چه می‌دانم کوچک ۳۶ صفحه‌ای با قطع کوچک. من واقعا خوشم آمد. اتم چیست؟ مولکول چیست؟ نور چیست؟ الکتریسیته چیست؟ دیدم عجب دنیایی است. عصر که می‌رفتم خانه، چند تا کتاب را زیر بغلم زدم، رفتم چهارراه مخبرالدوله. دوستی داشتم به اسم آقای رمضانی، انتشارات ابن‌سینا. درباره کتاب‌ها توضیح دادم و ازش پرسیدم راجع به این کتاب‌ها عقیده‌ات چیست؟ اگر ترجمه بشود، چاپ می‌کنی؟ گفت بله. گفتم حق‌التالیف می‌دهی؟ گفت بله. خواستم ببینم چقدر جدی می‌گوید. گفتم چکش را می‌نویسی؟ او هم برداشت پانصد تومان چک نوشت، داد دست من. خیلی پول بود. صبح نامه نوشتم که چهار‌تا از کتاب‌های شما را فروختم. مدیرعامل فرانکلین آمد تهران. دیتوس اسمیت که قبلا رئیس انتشارات دانشگاه پرینستون بود.»

همایون با پدر خود نیز برای چاپ و ترجمه مشورت کرد، پدرش بسیار با این کار او موافق بود چرا‌که این کار عاملی برای با‌سواد شدن مردم می‌دانست. بعد از مذاکره با مدیر‌عامل فرانکلین کار همایون شروع و دفتر رسمی انتشارات فرانکلین در سال ۱۳۳۴ در ایران افتتاح شد. او در ابتدای کار دفتری را در کنار هتل نادری گرفت و شروع به ترجمه کتاب‌های آمریکایی و اروپایی کرد. همایون صنعتی‌زاده جز اولین کسانی بود که برای ترجمه کتاب‌ها در ایران، حق کپی رایت بین المللی را رعایت و مبلغ حق کپی‌رایت را به ناشر اصلی پرداخت می‌کرد. او برای ترجمه کتاب‌ها در موسسه فرانکلین از نویسندگان معروفی مثل احمد آرام، محمدعلی جمالزاده و… کمک گرفت و توانست این موسسه را تبدیل به یکی انتشارات‌های موفق زمان خود کند. بعد از گذشت یکی دو سال موسسه فرانکلین در مسیر رشد قرار گرفت و بسیاری از کتاب‌های به موسسه چاپ دوم و سوم رسیده بودند، اما این موضوع همایون را راضی نمی‌کرد. او دنبال توسعه بیشتر کسب‌و‌کارش بود و برای این کار تصمیم جالبی گرفت.

کتاب‌های درسی افغانستان؛ فرصتی برای بین‌المللی شدن

همایون برای گسترش بازار فرانکلین به فکر ورود به بازار‌های خارج از ایران افتاد و کجا برای این کار بهتر بود از افغانستان که زبانش نیز فارسی بود. او در حوالی سال ۱۳۳۶ به این کشور با هدف توسعه کسب‌و‌کار فرانکلین سفر کرد، اما بر خلاف انتظارش با استقبال سرد کتاب‌فروش‌ها و حتی وزارت معارف (برنامه‌ریز و اداره‌کننده تمام مکاتب دولتی و نظام آموزشی افغانستان) مواجه شد. او حتی از یکی از تاجران آمریکایی حاضر در آنجا برای فروش کتاب‌ها کمک گرفت اما باز هم موفق نشد و به قول خودش بدون فروش حتی یک قرآن، کابل را به سمت تهران ترک کرد.

اما این سفر همایون آن‌چنان هم بی‌تاثیر نبود، چرا‌که در حدود یکسال بعد از آن همایون تلگرافی را از سمت وزارت معارف یا همان وزارت فرهنگ افغانستان برای چاپ کتاب‌های درسی این کشور دریافت کرد. وزارت فرهنگ افغانستان کار چاپ کتاب‌‌های درسی خود را به دلیل نداشتن تجهیزات چاپی به روسیه سپرده بود. اما در ادامه مسیر به دلیل یک سری مشکلات محتوایی از سمت ناشر روسی این همکاری متوقف شده بود. آن‌ها از همایون خواستند تا این کار را برایشان انجام دهد و بعد از چند جلسه همایون مسئولیت این کار را قبول کرد.

به گفته همایون با قرار‌داد جدید نه تنها فرانکلین سالانه به درآمدی میلیون دلاری رسید بلکه انتشارات فرانکلین توانست بعد از مدت حدود دو سال وارد بازار خارج از کشور نیز شود. انتشارات فرانکلین توانست حدود ۱۲۰ عنوان کتاب درسی را برای کشور افغانستان چاپ کند و با قراردادی ۱۰ ساله، سالیانه مبلغی حدود ۱ میلیون دلار از آن سود بدست آورد. همایون صنعتی‌زاده همچنین بعد از مدتی به پیشنهاد وزیر فرهنگ افغانستان چاپخانه وزارت فرهنگ این کشور را نیز دوباره راه‌اندازی کرد.

البته این همه ماجرا نیست و کتب درسی افغانستان فقط آغازی بود برای دوران جدیدی از توسعه برای همایون و انتشارات فرانکلین؛ آغازی که با شکایتی از سمت آموزش‌و‌پرورش ایران همراه بود. اما چرا شکایت؟

کتاب درسی قدیمی

چاپ اُفسِت؛ کم‌نظیر در خاورمیانه

بعد از جنگ جهانی دوم تألیف و چاپ کتاب‌های درسی تو ایران آزاد اعلام شد. هدف این بود که ناشران از طریق رقابت کتاب‌های بهتری را چاپ کنند. اما این آزادی در نهایت به‌جای بهتر شدن، باعث آشفتگی شد و کتاب‌‌هایی چاپ شدند که هر کدام ایراد‌هایی داشتند. در کنار این‌ها به خاطر چاپ‌ کتاب‌های درسی افغانستان چاپخانه‌های ایران شلوغ شده بودند، به‌طوری که ظرفیت چاپ به بقیه نمی‌رسید. محمدرضا پهلوی هم از ناهماهنگی کتاب‌های درسی ناراضی بود و در جلسه هیئت‌دولت به این موضوع اعتراض کرده بود. وزارت آموزش‌و‌پرورش هم تقصیر را گردن همایون انداخته بود. اما این شکایت نه تنها مانع همایون نشد بلکه باعث دو اتفاق مهم برای او و انتشارات فرانکلین شد. در قدم اول این موضوع باعث شد تا همایون به فکر تاسیس یک چاپخانه بزرگ‌تر و مدرن‌تر در کشور بیفتد. ماجرای افتتاح این چاپخانه داستان جالبی از زبان خود همایون دارد:

«وضع کتابهای درسی ایران خیلی خراب بود. شاه در هیئت دولت کتاب‌های تاریخ و جغرافی را پرت کرده بود و گفته بود این مزخرفات چیست؟ وزیر فرهنگ گفته بود ما مشکل چاپ داریم. صنعتی همهٔ چاپخانه‌ها را گرفته دارد برای افغانستان کتاب چاپ می‌کند. واقعاً چاپخانه‌ها پر بود. ما هم پول زیادی داشتیم. به فرانکلین گفتیم کمک کند یک چاپخانه تأسیس کنیم. گفتند بکن. من هم ناشرین را جمع کردم و از کسانی مانند سید حسن تقی‌زاده کمک گرفتم. تقی‌زاده که از ایام جوانی به چاپ علاقه‌مند بود، شد رئیس هیئت مدیرهٔ افست. من هم شدم مدیر عامل. سهام افست را هم دادیم به ناشرینی که برای فرانکلین کتاب چاپ می‌کردند. سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی هم سهم عمده‌ای برداشت». 

به همین ترتیب «چاپ اُفسِت» در سال ۱۳۳۶ کار خود را تهران شروع کرد. این مؤسسه در مدت کوتاهی توانست به یکی از بزرگ‌ترین موسسه‌های چاپ در ایران و خاورمیانه تبدیل شود.

کتاب‌های درسی ایران؛ چالشی که تبدیل به فرصت شد

با تأسیس «چاپ اُفسِت» همایون توانست امتیاز چاپ کتاب‌های درسی ایران را بگیرد. او از طریق یکی از دوستان خود به نام علی ایزدی جلسه‌ای را با محمد‌رضا پهلوی برگزار کرد. پس از آن با کمک «سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعي» چاپ کتاب‌های درسی را شروع کرد. همایون برای چاپ کتاب‌های درسی باکیفیت از مترجمین و مؤلفین معروف آن زمان مانند دكتر محمود صناعى و احمد آرام کمک گرفت و آن‌ها را برای مطالعه درباره نحوه چاپ و تأليف كتاب‌‏هاى درسى به هزينه مؤسسه فرانکلین به کشور‌های آمریکا و فرانسه و انگليس و آلمان فرستاد. او همچنین از هنرمندانی مانند خانم ثمينه باغچه‌‏بان و خانم شهناز سرلتى براى نقاشى و امور هنرى کمک گرفت. به این ترتیب کتاب‌های درسی بعد از مدت‌ها به صورت یکپارچه در اختیار دانش‌آموزان در سراسر ایران قرار گرفت. چاپخانه اُفسِت هنوز هم کتاب های درسی ایران را چاپ می‌کند و بیشترین بار چاپ ایران بر عهده این انتشارات است. اما فعالیت همایون به اینجا نیز ختم نشد؛ همایون با شناختی که از بازار کتاب ایران پیدا کرده بود به فکر چاپ «مرجع اطلاعات عمومی» افتاد. ایده‌ای که در ادامه تبدیل به یکی از مهم‌ترین اقدام‌های او شد.

دايره‌المعارف فارسی؛ فرصتی برای فرهنگ‌سازی

به گفته همایون حدود ۲ سال بعد از شروع به کار انتشارات فرانکلین، او به فکر انتشار یک دایره‌المعارف جامع به زبان فارسی افتاد. او با موسسه فرانکلین و چند موسسه دیگر برای جذب هزینه انتشار این مجموعه نامه‌نگاری کرد و سرانجام توانست با همراهی «موسسه فورد» با بودجه‌ای به ارزش ۴۰۰ هزار دلار این پروژه را شروع کند. اما چون خودش تخصصی در این کار نداشت مدیریت کلی کار را به عهده گرفت و مسئولیت نگارش آن را به دكتر غلامحسين مصاحب كه از رياضی‌‏دانان‌های به‌نام و استاد دانشگاه‌ بود، سپرد.  با تلاش‌های آن‌ها جلد اول از مجموعه سه جلدی «دايره‌المعارف عمومی فارسی» در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید که از مهم‌ترین کتاب‌های آن زمان بود. بیشتر کار تأليف دو جلد بعدی این دايره‌المعارف نیز توسط دكتر مصاحب به اتمام رسيده بود، اما به دلایلی که در ادامه خواهیم گفت چاپ دو جلد بعدی برای مدتی متوقف شد.

کتاب جیبی

همه باید کتاب بخوانند

در اواخر دهه ۱۳۳۰ همایون برای فروش بیشتر کتاب‌هایش دست به ابتکار جالبی زد. او برای ارزان‌تر کردن کتاب‌ها، آن‌ها را در ابعادی کوچک‌تر از حالت عادی چاپ کتاب که به آن جیبی نیز گفته می‌شد، چاپ کرد. همایون با انتشارات‌های مختلفی مذاکره کرد و توانست اجازه آن‌ها را برای چاپ «کتاب جیبی» بگیرد. به گفته عبدالرحیم جعفری بنیان‌گذار و مدیر پیشین «مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر» این کار همایون علاوه بر ارزان شدن کتاب‌ها باعث افزایش گسترش فرهنگ کتابخوانی در بین مردم ایران شد. با گسترش چاپ کتاب در ایران همایون متوجه نیاز جدیدی در صنعت چاپ ایران شد و این نیاز او را به سمت ماجراجویی جدیدی کشاند.

کاغذ‌سازی؛ کارخانه‌ای از جنس حل مسئله

همایون صنعتی‌زاده برای چاپ کتاب‌ها نیاز به کاغذ داشت و از طرفی کاغذ‌های وارداتی پاسخگوی نیاز او نبود. او برای حل این مشکل بعد از مدتی تحقیق متوجه شد که می‌تواند با استفاده از باگاس (تفاله نیشکر) که در استان‌های جنوبی کشور یافت می‌شود، می‌تواند کاغذ تولید کند. برای همین به فکر تاسیس یک کارخانه کاغذ‌سازی در استان خوزستان افتاد. همایون موفق شد در سال ۱۳۴۶ بزرگ‌ترین کارخانه کاغذ سازی ایران را به نام «کاغذ‌سازی پارس» در نیشکر هفت تپه با کمک سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی افتتاح کند و خودش در ابتدای کار مدیریت امور را به عهده بگیرد.

یونسکو، مشکل سواد‌آموزی و کلاس اکابر

داستان مبارزه با بی‌سوادی همایون به اوایل دهه ۱۳۴۰ باز‌می‌گردد. در آن سال همایون به دعوت از یونسکو (UNESCO)(سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد) در جشن سواد‌آموزی این سازمان به عنوان نماینده کتاب و نشر شرکت کرد. او تا آخر جلسه ساکت بود تا اینکه نظرش را درباره طرح تصویب شده این سازمان می‌پرسند. همایون نیز در ابتدا سوال‌هایی مانند تعاریف سواد و سواد‌آموزی را پرسید و پس از آن راهی را برای اجرای طرح سوادآموزی پیشنهاد کرد.

همایون پیشنهاد کرد که طرح را از یک گوشه شروع و با مشخص شدن ایراد‌های آن در قدم بعد طرح را سراسری کنند. او شهر قزوین را که نزدیک به تهران بود برای آزمایش طرح پیشنهاد کرد و با همین پیشنهادش بود که مسئولیت این کار به عهده او افتاد.  با شروع کار همایون با کمک‌هایی که از سمت دولت و ارتش برای اجرای طرح داشت، توانست در شهر قزوین ۸۰ هزار نفر را سر کلاس درس ببرد. همایون به مدت یک سال و نیم روی این طرح کار و بیش از هزار معلم را تربیت کرد اما در نهایت به دلیل نگرانی‌های سازمان امنیت، این پروژه کنار گذاشته شد.

همایون صنعتی‌زاده بعد در مصاحبه‌ای گفت که خودش طرحی را که برای سوادآموزی اجرا کرد را قبول نداشت و راه‌حل با سواد شدن مردم را ایجاد کردن شرایط تحصیل برای کودکان و تربیت مادران آن‌ها در جوانی می‌دانست.

همایون صنعتی‌زاده از سال ۱۳۳۴ تا  اواسط دهه ۱۳۴۰ در صنعت چاپ ایران فعالیت‌های مختلفی را انجام داد اما پس از آن به دلیل اختلافات مدیریتی ابتدا از موسسه فرانکلین و سپس از چاپ افست و کارخانه پارس کناره‌گیری کرد. پس از خروج همایون از فرانکلین غلامحسین مصاحب نیز از سمت خود در آنجا استعفا داد و به همین دلیل چاپ جلد دوم و سوم دایره‌المعارف فارسی مدتی به تعویق افتاد. اما فعالیت همایون به اینجا ختم نمی‌شود و او به دنبال ماجراجویی‌های خود می‌رود.

مسیر ادامه دارد…

بعد از خروج همایون از صنعت چاپ او کار‌های مختلفی را انجام داد. برای مثال سفری به جنوب داشت و همین برایش کافی بود تا به فکر ورود به صنعت «کشت مروارید» بیفتد و در آن وارد شود. همچنین در همان سال‌ها بود که مدیران شرکت «رطب زهره» که ورشکسته شده بود، پیش همایون آمدند و از او برای احیای آن کمک خواستند. او نیز بعد از مدتی تحقیق نسبت به مدل کاری‌ این شرکت علاقه پیدا کرد و به همین دلیل آن را از صاحبانش خرید و دوباره سرپا کرد. البته این‌ها هم تمامی کار‌های او نبودند و او کنجکاو برای انجام جدید‌تر بود.

شهرک‌سازی بدون نیاز به دانش مهندسی

همایون مدتی بود که دیگر با شاه و دربار او ارتباط نداشت و بیشتر به کار‌های خودش مثل تجربه کشت مروارید یا مدیریت رطب زهره می‌پرداخت.  اما یک روز از دفتر اشرف پهلوی با او تماس گرفته و به او می‌گویند که به عنوان مدیر پروژه شهرک خزرشهر انتخاب شده است. اما چرا همایون صنعتی‌زاده؟ او که هیچ سابقه‌ای در ساخت‌و‌ساز نداشت. ماجرا از این قرار بود که مدیر قبلی پروژه آقای پالانچیان در اثر سانحه سقوط هواپیما از دنیا رفته بود و خانواده پهلوی هم به خاطر سابقه خوب همایون در مدیریت، او را برای مدیریت ساخت شهرک خزرشهر انتخاب کرده بودند.

همایون برای بررسی حساب و کتاب و سرکشی به سمت پروژه که در نزدیکی شهر فریدون‌کنار قرار داشت رفت، اما به گفته خودش جز چند‌تا تیر چراغ برق هیچ چیزی در آنجا ندید. همچنین متوجه می‌شود که کارکنان و مسئولان با منابع مالی پروژه فقط در حال خوش‌گذارنی هستند. همایون در ابتدا پروژه را از کارکنان و مسئولان تنبل پاکسازی کرد و با اینکه تجربه ساخت‌و‌ساز نداشت برای ادامه کار ایده جالبی به ذهنش رسید. او به یاد آورد که با یک شرکت خانه‌سازی فنلاندی در دوره کاغذ‌سازی آشنا شده بود. پس برای همکاری با آن‌ها ارتباط برقرار کرد و پس از قبول کار توسط شرکت فنلاندی پروژه خزرشهر دوباره آغاز شد. همایون درباره نحوه مدیریت خود در این کار می‌گفت:

«یک کارخانه خانه‌سازی در فنلاند بود که از دوره کاغذ سازی می‌شناختم. پیش آنها خیلی آبرو داشتم. بهشان تلگراف زدم و پاشدم رفتم آنجا. گفتم یک محوطه مجانی در اختیار شما می‌گذارم، ۱۰ تا خانه نمونه بسازید نصب کنید، ما مشتری می‌آوریم که زمین بفروشیم خانه های شما را هم می‌فروشیم. گفتند چشم، تو بگویی ما می‌کنیم. خانه‌ها را از طریق بندر نوشهر فرستادند و نصب شد. پول تبلیغات هم نداشتم. با یک شرکت تبلیغاتی قرار گذاشتم که تبلیغات بکند. گفتم من پول تبلیغات نمی‌دهم اما هرچه فروش کردم یک درصد مال شما. قبول کردند. آن‌ها شروع کردند به تبلیغات، من شروع کردم به مشتری بردن، و پول گرفتن. خلاصه سر یک سال میلیون قرض شرکت را پرداختیم.»

با اتمام و تحویل پروژه همایون نیز از آن مجموعه بیرون آمده و این آخرین فعالیت او برای دربار شاه بود.

گلاب زهرا

گلاب زهرا؛ کسب‌و‌کاری از جنس مسئولیت اجتماعی

با فوت پدر همایون در سال ۱۳۵۲ او مسئول اداره پرورشگاه صنعتی در کرمان شد. همایون طی سفری که به کرمان داشت متوجه چندین هزار زمین تقریبا خشک روستای لاله‌زار که جزو املاک پرورشگاه بود، شد. کشاورزان منطقه به دلیل درآمد خوب حاصل از فروش تریاک عمدتا به کشت آن مشغول بودند. همایون هم از کشت و ترویج تریاک در آن منطقه ناراضی بود، برای همین ایده جالبی برای جایگزینی آن به ذهنش رسید.

او بعد از مدتی تحقیق در آن منطقه متوجه شد که عطر گیاهانی مانند نعناع که در آنجا رشد کرده‌اند، بسیار قوی‌تر از مناطق دیگر ایران است. این موضوع باعث شد تا همایون به فکر کاشتن گیاه‌هایی مثل  گل‌محمدی در آن منطقه بیفتد. اما ماجرا به اینجا ختم نشد و  در ادامه همایون به فکر افتتاح کارخانه گلاب‌گیری در آن منطقه افتاد. همایون درباره علت کار خود می‌گوید:

 «شاید دلیل این کار باز هم پدربزرگم بود. چون او از تریاکی‌ها بدش می‌آمد و آنها را به خانه‌اش راه نمی‌داد. من متوجه شده بودم هرچه در آن منطقه می‌روید عطر و رایحه‌ای بسیار قوی دارد. این فکر به ذهنم رسید که بایستی در این زمین‌ها عطر و بو پرورش دهم و به بو به‌عنوان یک محصول بازرگانی بنگرم. می‌خواستم این فکر را محک بزنم و تنها چیزی که به ذهنم رسید گلاب بود که در ایران مصرف همگانی داشت.»

به همین صورت در سال ۱۳۵۶ همایون به همراه همسر خود وارد مسیر جدیدی شدند. آن‌ها در ابتدا به کشاورزان منطقه نحوه کاشت انواع گل را یاد داده و در ادامه با پرداخت وام‌های قرض‌الحسنه و قول خرید تمام گل‌هایشان، آن‌ها را به کاشت گل‌محمدی به‌جای تریاک تشویق کردند. در نتیجه کار آن‌ها کارخانه «گلاب زهرا» در کرمان تاسیس و در طی زمان کاشت تریاک در آنجا کم‌تر و کم‌تر شد. همایون و همسرش تجهیزات گلاب‌گیری را از آلمان خریداری کردند و در طی زمان گلاب زهرا تبدیل را یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‌های گلاب‌گیری ایران کردند.

پایان مسیر مرد کنجکاو

همایون صنعتی‌زاده در طی سالیان فعالیت خود به عنوان کارآفرین خدمات زیادی را به صنعت چاپ و کتاب کشور ارائه کرد. او برای صنعت چاپ کشور زحمات فراوانی کشید و صنعت سنتی چاپ را تبدیل به یک صنعت مدرن و یکی از بازیگران بزرگ خاورمیانه کرد. گلاب زهرا که آخرین دستاورد او است امروزه بعد از ۴ دهه به فعالیت خود ادامه می‌دهد و محصولات این شرکت علاوه بر مصرف در داخل کشور به اروپا و کشور‌های حوزه خلیج فارس نیز صادر می‌شوند. به گفته این شرکت کارخانه‌های تولید عطر و ادکلن نیز از مشتری‌های گلاب زهرا هستند. همایون صنعتی‌زاده سرانجام در سال ۱۳۸۸ و پس از بیش از ۴ دهه فعالیت در سن ۸۴ سالگی در کرمان چشم از جهان فرو‌ بست.

همایون در گذر زمان

همایون، مسیر پرچالشی را از تجارت در بازار تا تحول بزرگ در صنعت چاپ ایران در کارنامه‌اش دارد و مسیرش درس‌های زیادی را به افراد می‌دهد. ما از همایون یاد می‌گیریم که یک کارآفرین:

  • باید صنعت مورد نظرش را خوب بشناسد تا بتواند آن را راهبری کند.
  • برای انجام کار‌های بزرگ جسور باشد.
  • در انجام کار‌ها نوآوری و خلاقیت داشته باشد.
  • هر بحران یا چالشی را فرصتی برای رشد ببیند.
  • بتواند با شبکه‌سازی و تیم‌سازی کار‌های بزرگ انجام دهد.

منابع:

35 نوشته

درباره نویسنده
فراز کیست؟ یک ایرانی هست که دوست دارد قهوه بنوشد و داستان بنویسد کسب‌وکارش را مدیریت کند و خلاق باشد. کار، قهوه، کتاب عناصر تشکیل‌دهنده فراز هستند فراز از همه می‌آموزد
مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *