رشد

شانس و بی‌رحمی، دو عامل پنهان موفقیت استیو جابز

7 دقیقه زمان تقریبی خواندن

تاکنون کسی را ندیده‌ام که ادعا کند از موفقیت بدش می‌آید و علاقه‌ای به موفق شدن در زندگی شخصی یا شغلی‌اش ندارد. آیا واقعاً کسی پیدا می‌شود که هرگز سودای مواردی همچون ثروت، شهرت، جایگاه اجتماعی خوب، اعتبار زیاد و را در سر نداشته باشد؟ حداقل من که کمتر چنین کسی را دیده‌ام!

همین جذابیت هم باعث شده است که در سال‌های اخیر بسیار به این مقوله پرداخته شود. در این میان افرادی که دقیقاً مشخص نیست خودشان چه توفیقی در زندگی به دست آورده‌اند، برای دیگران نسخه‌هایی می‌پیچند از قبیل اینکه: کافی است به خودت ایمان داشته باشی و فقط به آن چیز که می‌خواهی فکر و آن را به صورت مدام در ذهنت مجسم کنی تا کائنات آن را به سوی تو روانه کند! باید با ذهن باز به رویایت بیندیشی و با صبر و خوش‌بینی هر آنچه را که می‌خواهی به دست بیاوری. تنها کافی است تلاش هوشمندانه داشته باشی و از هر شکست پلی برای موفقیت بسازی. می‌توانی با شناخت نیاز مشتریان و رفع آن‌ به بهترین شکل به موفقیت برسی و

گذشته از میزان اعتبار و عملیاتی بودن این سخنان، به توصیه‌های دیگری می‌رسیم که در نگاه اول منطقی و حساب‌شده به نظر می‌آیند. چنانچه عده‌ٔ دیگری می‌گویند برای موفق شدن باید به سیر تکامل انسان‌های موفق نگاه کنی و مشابه راهی که آن‌ها رفته‌اند را بپیمایی تا تو نیز به موفقیت برسی. حال در این مقاله قصد داریم این توصیه را به چالش بکشیم و دریابیم تا چه اندازه می‌تواند عملی، کارساز و راهگشا باشد. 

از این رو به سراغ یکی از موفق‌ترین و تأثیرگذارترین افراد جهان در دهه‌های اخیر می‌رویم؛ کسی که با نوآوری و ابتکارهای متعددش دست به ایجاد تغییرات بزرگی در دنیای تکنولوژی و حتی زندگی روزمره انسان‌ها زد و البته زود از میان ما رفت و آن کسی نیست جز استیو جابز. البته مقصود ما از موفقیت در اینجا موفقیت شغلی و در سطح اجتماع است؛ وگرنه جابز در زندگی شخصی‌اش نقاط تاریک قابل توجهی دارد. تا به امروز درباره عوامل مؤثر بر موفقیت جابز بسیار سخن رفته اما در اینجا به بیان ناگفته‌هایی از زندگی او می‌پردازیم و قضاوت درباره‌ٔ این که هر یک از این عوامل تا چه حد بر موفقیت او مؤثر بوده‌‌اند با شما. 

تو خاص هستی!

در زمان کودکی، پدرخوانده و مادرخوانده استیو جابز این باور را در ذهن او ایجاد کرده بودند که او یک کودک استثنایی است و در آینده حتماً آدم بزرگی خواهد شد. آن‌ها استیو را به داشتن اعتمادبه‌نفس و استقلال، تشویق و ترغیب می‌کردند. تحقیقات نشان می‌دهد که ایجاد حس استقلال در کودکان باعث می‌شود این اعتقاد در ذهن آن‌ها شکل بگیرد که می‌توانند در هر سطحی رقابت کنند. 

پاول جابز (پدرخوانده استیو جابز) در هنگام کار کردن همیشه او را کنار خود می‌نشاند و موارد مختلفی را برایش شرح می‌داد. پدرش او را تشویق می‌کرد تا در کنارش هر کاری را که دوست دارد، انجام دهد. پدرخوانده استیو، مکانیک خودرو بود و با معرفی قطعات الکترونیکی خودرو برای اولین بار او را با علم الکترونیک آشنا کرد. پدرخوانده‌اش به او آموخت که به زیبایی‌شناسی خودرو اهمیت دهد و برای آن ارزش قائل شود. او همچنین اهمیت طراحی درست و زیبا و نیز اهمیت پنهان‌کردن سرپیچ‌ها در ساخت کابین‌های چوبی را به پسرش آموخت.

البته توصیه‌های پدرخوانده‌اش تنها مشوق او برای درک اهمیت زیبایی‌شناسی نبود؛ خانه‌های محل زندگی استیو جابز، توسط شخصی به نام جوزف آیشلر (Joseph Eichler) ساخته شده بود که به دلیل طراحی ساده، زیبا، کاربردی، منحصر‌به‌فرد و مقرون‌به‌صرفه شهرت یافته بودند. خیلی از افراد امروزه از جوزف الهام می‌گیرند. استیو جابز هم همیشه قدردان او بوده است.

در همسایگی دره سیلیکون

خانه‌‌‌‌‌ کودکی جابز در دره سیلیکون قرار داشت؛ جایی که وسایل الکترونیکی بخش مهم و حیاتی زندگی مردم است و نیز کانون اصلی نوآوری‌ها و استارتاپ‌هاست. تعداد زیادی از مهندسان الکترونیک و نیز طراحان بازی‌های کامپیوتری در آنجا زندگی می‌کردند. همچنین تعداد قابل توجهی از شرکت‌های الکترونیک، تولیدکنندگان ریزتراشه (Microchip) و شرکت‌های کامپیوتری در آنجا مستقر بودند. این محله یک مکان بی‌نظیر برای بزرگ شدن بود. جالب است بدانید که حتی مرکز تحقیقات علمی ناسا فاصله زیادی تا محل زندگی جابز نداشت. در همین مرکز بود که استیو جابز برای اولین بار در سن ۱۰ تا ۱۱ سالگی با کامپیوتر شخصی آشنا شد (امکانی که در آن دوران، افراد انگشت‌شماری از آن برخوردار بودند).

یکی از همسایگان دوران کودکی جابز، لری لنج (Larry Lange) نام داشت که مهندس الکترونیک در شرکت HP بود. او چیزهای زیادی به استیو درباره الکترونیک آموخت و به او کمک کرد تا بتواند کیت‌های الکترونیکی بسازد. همین اقدام او باعث شد که اعتماد‌به‌نفس استیو برای ساختن محصولات مختلف افزایش یابد. لری به استیو کمک کرد تا عضو باشگاه کاشفان شرکت HP شود؛ جایی که پژوهشگران پیشرفت‌های اخیر در حوزه الکترونیک را آموزش می‌دادند و نیز بچه‌های آن منطقه را برای انجام پروژه‌های الکترونیک راهنمایی می‌کردند. استیو در سن ۱۲ سالگی، دوره کارآموزی را در آن شرکت به پایان رساند. سپس در مرکز تحقیق و توسعه شرکت HP با کامپیوترهای پیشرفته آشنا شد و مدت‌زمان زیادی را در آنجا صرف یادگیری و برنامه‌نویسی کرد.

بیشتر از یک دوست

استیو جابز دوستی به نام استیو وازنیاک (Steve Wozniak) داشت که ۵ سال از خودش بزرگ‌تر بود. دانش و تجربه او در حوزه الکترونیک نسبت به استیو بیشتر بود. پدر وازنیاک هم یک دانشمند نابغه بود. او بستر مناسبی را برای فرزندش فراهم کرد تا بتواند حوزه الکترونیک را یاد بگیرد. وازنیاک زمان زیادی را صرف خواندن مقاله‌های پدرش در زمینه الکترونیک می‌کرد. در کلاس چهارم، او به عنوان یکی از کودکان بااستعداد در زمینه الکترونیک شناخته شد. پدرش او را در سن کودکی با کامپیوترها آشنا و تشویق کرد تا با استفاده از ابزارهای الکترونیک پیشرفته، محصول‌های مختلفی را بسازد.

نولان باشنل (Nolan Bushnell)، بنیان‌گذار شرکت آتاری، به خاطر رابطه دوستانه‌ای که با وازنیاک داشت، جابز را استخدام کرد. او معتقد بود که وازنیاک مهندس الکترونیک بهتری نسبت به استیو جابز است. نولان با علم به اینکه استیو از وازنیاک کمک می‌گیرد، چالش کاهش تعداد تراشه‌های مدار کنسول بازی‌اش را مطرح کرد. بازی‌های آتاری به دلیل طراحی ساده و کاربرپسند بودنشان شناخته شده و معروف بودند؛ همین موارد بعدها به عنوان یکی از ویژگی‌های مهم محصولات اپل در نظر گرفته شد.

ساخت اپل یک

در آن زمان، مجله مشهوری به نام Whole Earth catalogue در دره سیلیکون منتشر می‌شد که حاوی مجموعه‌ای از اطلاعات مفید درباره کامپیوترها بود. در حقیقت می‌توان گفت که گوگل آفلاین آن زمان بود. بسیاری از برنامه‌نویسان و مهندسان رایانه و الکترونیک از مطالب این مجله استفاده می‌کردند. استیو جابز نیز یکی از طرفداران این مجله بود. در آخرین صفحه شماره پایانی این مجله نوشته شده: «گرسنه بمان، احمق بمان!»

یک مکان تجمع معروف به نام The Homebrew Computer Club در دره سیلیکون قرار داشت که عده‌ای از علاقه‌مندان به الکترونیک و مسائل فنی به صورت غیررسمی در آنجا فعالیت می‌کردند. این باشگاه کامپیوترهای گرانی را که در توان خرید بسیاری از اعضا نبود، خریداری کرده بود تا همه اعضا بتوانند در این مکان از کامپیوتر برای اهداف مطالعاتی و کاری خود استفاده کنند. همین اتفاق باعث شد تا اعضای این مکان به ساخت کامپیوترها علاقه‌مند شوند. در یکی از این جلسات ایده ساخت اپل یک (Apple I) به ذهن وازنیاک رسید. هنگامی که وازنیاک کامپیوتر اپل یک را ساخت، استیو جابز ۵۰ عدد از آن‌ها را به پاول ترل (Paul Terrell) که یکی از اعضای همان مکان بود، فروخت.

کمال‌گرای بی‌رحم

از سال‌های ابتدایی زندگی جابز که بگذریم و به دوران رهبری او بر اپل نگاهی بیندازیم، درمی‌یابیم که وی یک کمال‌گرا و نتیجه‌گرای افراطی بوده و همیشه به دنبال ساخت یک محصول عالی و تا حد امکان بی‌نقص بود. به این منظور بهترین افراد را استخدام می‌کرد و آن‌ها را شدیداً تحت فشار می‌گذاشت. برای او اهمیتی نداشت چگونه! او تنها به نتیجه مطلوب می‌اندیشید. 

از همین رو گاهاً مرتکب اعمالی می‌شد که از منظر عموم ممکن است بی‌اخلاقی به نظر برسد. به عنوان مثال در مراسم رونمایی از مکینتاش، جابز برای آنکه ارائه‌ٔ تأثیرگذارتری داشته باشد، اصرار داشت که رایانه‌اش در هنگام ارائه به حضار «سلام» کند. همه چیز آماده بود تا این که تنها دقایقی قبل از رونمایی به دلیل وقوع یک اشکال فنی جدی، همکارش از او خواست از اجرای این ایده منصرف شود. اما جابز تحت هیچ شرایطی حاضر نبود چنین موردی را بپذیرد و در نهایت با به‌کارگیری یک حقه سخت‌افزاری، آنچه که می‌خواست را به دست آورد. 

در نمونه دیگر، زمانی که جابز قصد رونمایی از اولین آیفون را داشت، محیط کار را برای تیم سازنده‌ٔ آیفون به جهنمی تبدیل کرد. اعضای این تیم هفت روز هفته به صورت شبانه‌روزی کار می‌کردند و در چنین شرایطی سلامتی‌شان به خطر افتاد و حتی زندگی مشترک خیلی از آن‌ها از هم پاشید. چنانچه مهندس سابق اپل، اَندی گریگنن (Andy Grignon) در این‌باره می‌گوید:

آیفون باعث شد تا من از همسرم جدا شوم. آن موقع، احتمالاً بدترین دوران حرفه‌ای من بود. زیرا تیمی از باهوش‌ترین افراد شکل گرفته بود که یک مأموریت غیرممکن و سررسیدهای غیرممکن داشت و به آن‌ها گفته شده بود که آینده کل شرکت به این مأموریت بستگی دارد. در واقع اینطور نبود که شما به صندلی خود تکیه دهید و بگویید که این قرار است یک روز به محصول بزرگی تبدیل شود. هر زمانی که شما چرخی می‌زدید، استرس داشتید که به احتمال زیاد با مرگ یک نرم‌افزار روبه‌رو شوید. این برای افراد متأهل بسیار سخت بود. در آن زمان تعداد زیادی از کارمندان از همسران خود جدا شدند.

سخن پایانی

موارد بالا صرفاً تعداد کمی از عوامل و شرایطی بودند که استیو جابز در دوران کودکی و نیز محل زندگی‌اش تحت تأثیر آن‌ها بوده است. به نظر شما بدون این عوامل تأثیرگذار، آیا استیو جابز باز هم به مرد قدرتمند و مشهوری که همه می‌شناسیم، تبدیل می‌شد؟

در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادی، هزاران نفر شرکت‌های خود را در حوزه کامپیوتر در دره سیلیکون و سایر نقاط دنیا تأسیس کردند، اما در نهایت شکست خوردند. از یاد نبرید که آن‌ها هرگز فرصت‌هایی را که برای استیو جابز فراهم بود در اختیار نداشتند.

همچنین واضح است که تیپ‌ شخصیتی و سبک مدیریتی خاص استیو جابز در کسب موفقیت فراوان و دستاوردهای بی‌نظیر او نقش حیاتی ایفا می‌کرد. این موردی نیست که هر کسی بتواند به‌راحتی از آن تقلید کند و عملکرد و نتایجی مشابه داشته باشد.

برمی‌گردیم به سراغ فرضی که در ابتدا عنوان کردیم. ما با نگاه کردن به زندگی افراد موفق به طور ناخودآگاه شانس موفقیت‌مان را بیش از حد تخمین می‌زنیم. فقط هنگامی که عمیق‌تر به موضوع نگاه می‌کنیم، می‌توانیم بفهمیم که چگونه فرصت‌های خاص و مهم می‌توانند نقش مهمی در موفقیت افراد داشته باشند. جامعه، فرهنگ، شبکه ارتباطی، والدین و معلمان می‌توانند تأثیر مستقیم روی موفقیت فرد بگذارند و جهان‌بینی آن فرد را شکل دهند. گاهی اوقات اینکه کجا و کی متولد و بزرگ می‌شویم، می‌تواند تأثیر زیادی روی زندگی ما بگذارد و طبق پژوهش‌های مختلف، شانس نقش مهمی در موفقیت ما ایفا می‌کند. 

درست است که مواردی مانند پشتکار، نظم و انضباط، امید، سخت‌کوشی، استمرار، شبکه‌سازی و غیره می‌تواند جزو الزامات موفقیت باشد؛ اما به‌زعم نگارنده این‌ها تنها تکه‌های کوچکی از پازل ۱۰۰۰تکه موفقیت هستند و عوامل بسیاری باید دست در دست هم دهند تا دستاوردی بزرگ ایجاد شود و موفقیتی عظیم رقم بخورد. بنابراین می‌توان گفت که هیچ فرمول ثابت و نسخه‌ٔ واحدی برای موفقیت وجود ندارد و هر کس باید مسیر منحصر به خود را برای دستیابی به موفقیت طی کند.

البته چنانچه پیش از این گفته شد، قضاوت نهایی با شماست. از این رو می‌توانید با مطالعه بیشتر و تعمق درباره این موضوع به نتیجه‌ای مشابه یا متفاوت و حتی متناقض دست یابید. آنچه که اینجا مهم است، دوری جستن از ساده‌انگاری و پذیرفتن بی‌چون‌وچرای توصیه‌های به‌ظاهر منطقی است.


منابع:

Steve Jobz, IMDB, 2015

Steve Jobz, BIOGRAPHY, 2021


نویسنده: جواد محمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *