تا به حال شده محصولی را به خاطر اینکه فرد معروفی از آن استفاده میکند، خریده باشید؟
اگر پاسختان به این سؤال مثبت است باید بگوییم شما در دام نوعی خاصی از تبلیغات افتادهاید. شرکتها معمولاً از افراد معروف به دلیل اعتباری که نزد مردم دارند، برای فروش محصولاتشان استفاده میکنند. البته این همه ماجرا نیست و علاوه بر شرکتها، بسیاری از افراد و گروههای دیگر نیز با اهداف مختلف بهدنبال جهتدهی به افکار شما از طریق رسانه هستند. بنابراین اگر حواستان به آنها و اطلاعاتی که میدهند نباشند، ممکن است بهراحتی تحت تأثیر این اطلاعات قرار بگیرید و دچار اشتباه شوید. اما رسانه چطور بر افکار ما تأثیر میگذارد؟ در ادامه بیشتر درباره این موضوع توضیح خواهیم داد.
چرا رسانه اهمیت دارد؟
اگر یادتان باشد در مقاله قبلی رسانه را اینگونه تعریف کردیم:
«رسانه یعنی هر ابزار یا کانالی که بتوان از طریق آن ارتباطی را برقرار کرد.»
همین طور متوجه شدیم که تقریباً هر چیزی و هر فردی میتواند یک رسانه باشد و رسانه جزئی جداییناپذیر از زندگی انسانها است. برای همین نیاز است که مفهوم آن را درست درک کنیم و بدانیم که چطور میتوانیم بهدرستی از آن استفاده کنیم تا در دام اخبار غلط قرار نگیریم. اما شاید سؤال مهمی که میتوانیم از خودمان بپرسیم این باشد که «رسانه از چه جایی وارد زندگی افراد شد و چرا سواد رسانهای اهمیت زیادی در زندگی همه دارد؟»
در دنیای امروز با توجه به رشد تکنولوژی، گستردگی و تنوع بیشتر رسانه، پاسخ به این سؤال بیش از هر زمانی اهمیت پیدا میکند. برای اینکه جواب را پیدا کنیم، شاید بهتر باشد کمی به عقب بازگردیم و ریشه رسانه و نحوه تغییرات آن را در طول زمان با هم ببینیم.
رسانه از گذشته تا اکنون
برای درک بهتر مفهوم سواد رسانه نیاز داریم تا تحولات و تغییرات رسانه را در طول تاریخ بررسی کنیم. از زمانی که انسانها توانستند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، رسانه نیز راهش را به زندگی آنها باز کرد و همزمان با رشد و پیشرفت انسانها، دستخوش تغییرات بسیاری شد. در تمام این مسیر با هر تحولی در رسانه، سواد رسانهای نیز مفهوم متفاوتی پیدا کرد.
اگرچه رسانه در رشد انسانها و جوامع بسیار تأثیرگذار بوده، اما هر نوعی از رسانه دغدغه و نگرانیهایی نیز به همراه داشته است. این دغدغهها و نگرانیها همان چیزهایی بودند که باعث شکلگیری مفهومی به اسم سواد رسانهای شدند. سواد رسانهای در طول زمان و با توجه به شرایط، معانی مختلفی به خود گرفته و میزان اهمیت آن نیز رفتهرفته با گسترش رسانه بیشتر شده است. امروزه نهادها و سازمانهای مختلفی را برای سواد رسانهای داریم که با ساختارهای مشخص به دنبال آگاه کردن افراد هستند. اما در گذشته که چنین ساختارهایی وجود نداشت، رسانه و سواد رسانهای بیشتر توسط فلسفهدانها، روانشناسها، جامعهشناسها و زبانشناسها هدایت و کنترل میشد. بیایید کمی این موضوع را بیشتر باز کنیم.
بیسوادی، گوتنبرگ و آگاهی بیشتر
چندین قرن پیش اطلاعات بیشتر بهصورت دهانبهدهان منتقل میشد. همچنین چیزی به اسم آموزش رسمی افراد وجود نداشت. اگر کسی خوششانس و مرفه بود ممکن بود بتواند در کنار افراد خبرهای که باسواد بودند، خواندن و نوشتن را از طریق جزوات دستنویس یاد بگیرد. یادگیری سواد خواندن نوشتن بسیار هزینهبر و زمانبر بود و به همین دلیل عمده مردم بیسواد بودند. بنابراین در آن دوران سواد رسانهای مترادف با «سواد خواندن و نوشتن» بود. اما مدتی بعد اختراعی جالب باعث شد تا تغییرات مهمی در حوزه رسانه رخ دهد.
با اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ در سال ۱۴۵۲ تحول بزرگی اتفاق افتاد. این اختراع باعث شد تا رسانه چاپی سادهتر و ارزانتر شود. کتابها و جزوات میتوانستند با سرعت بیشتری بین مردم منتشر شوند. در نتیجه افراد بیشتری امکان باسواد شدن را داشتند. البته این اختراع برای دولتها و حکومتها خوشایند نبود، چراکه باسواد شدن مردم باعث میشد دولتها سختتر بتوانند آنها را کنترل کنند. با وجود اختراع گوتنبرگ و باسواد شدن درصد بیشتری از مردم، کماکان همه به رسانه دسترسی نداشتند تا اینکه چند قرن بعد تحول جدیدی در رسانه رخ داد.
رسانه انبوه؛ آگاهی بخش و درآمدزا
در قرن ۱۷، رسانه در ابعاد گستردهتری مسیر خودش را ادامه داد و «رسانه انبوه یا Mass Media» شکل گرفت. «روزنامه» اولین رسانه انبوهی بود که راهش را به زندگی مردم باز کرد. رسانه انبوه باعث شد افراد بیشتری به رسانه دسترسی داشته باشند. روزنامهها در ابتدا بیشتر برای دولتها بودند و آنها روی محتوای روزنامه نظارت داشتند. اما با توسعه صنعت چاپ، ایده مطبوعات آزاد به وجود آمد و باعث شد تا افراد، ارگانها و گروههای مختلف بتوانند رسانه داشته باشند. در این دوران که به نام «رسانه یک پنی» معروف بود، اقشار متوسط و پایین جامعه هم توانستند به روزنامه دسترسی داشته باشند.
البته هدف روزنامهها فقط آگاهی بخشی نبود و در ادامه مسیر بسیاری از آنها به فکر درآمدزایی هم افتادند. روزنامهها درآمد بسیاری را از طریق تبلیغات کسب میکردند. همین موضوع باعث شد کمکم اولویت روزنامهها تغییر کند و آگاهیبخشی در اولویتهای بعدی قرار بگیرد. صاحبان روزنامه میخواستند به هر قیمتی مخاطب بیشتری جذب کنند و همین موضوع راه را برای رسانهای به نام «رسانه زرد» باز کرد.
در رسانههای زرد درآمدزایی و جذب مخاطب بیشترین اهمیت را داشت و روزنامهها برای فروش بیشتر از تیترهای مهیج، ترسناک و گمراهکننده استفاده میکردند. همچنین آنها مصاحبههای تقلبی و داستانهای بزرگنماییشدهای را چاپ میکردند تا بیشتر بفروشند. روزنامهها هم پر از مطالب و داستانهایی شدند که خواندنشان برای مخاطب جذاب بود، اما لزوماً واقعیت نداشتند. پیش از این سواد رسانهای به معنی داشتن سواد خواندن و نوشتن بود. اما با بیشتر شدن روزنامهها و دسترسی افراد بیشتری به آنها، این کافی نبود. در این دوره زمانی سواد رسانهای به این شکل تعبیر میشد که فرد باید علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن، «توانایی تحلیل و تفکر» هم داشته باشد تا بتواند تیترهای زرد و گمراهکننده را تشخیص دهد.
رسانه انبوه؛ گسترده، متنوع و خطرناک!
پیش از رسانه انبوه دغدغه مردم این بود که چگونه بتوانند به رسانه دسترسی داشته باشند. اما این دغدغهها با شروع قرن ۲۰ و ورود تلویزیون و رادیو بهعنوان رسانههای جدید، تغییر کرد. تلویزیون و رادیو با برنامههای متنوع خود باعث شدند تا افراد بتوانند دسترسی بیشتری به رسانه داشته باشند. با بیشتر شدن دسترسی افراد به رسانه این سوال ایجاد شد که چه پیامی توسط رسانهها به مخاطب منتقل میشود و آیا جامعه توانایی مدیریت آن را دارد؟
چنین سؤالهایی باعث شد تا قانونگذارها، معلمها و والدین به این نتیجه برسند که محتوای رسانههای جدید ممکن است از نظر فرهنگی، اخلاقی یا سیاسی برای افراد و بهخصوص کودکان خطرناک باشد. آنها معتقد بودند که باید محدود و کنترل کردن، از افراد در مقابل این رسانههای جدید و محتوای آنها محافظت کرد. این سبک از سواد رسانهای حمایتگرایی (Protectionism) نام داشت. البته بعد از مدتی بررسی متوجه شدند که چنین کاری مؤثر نیست. تحقیقاتی که در حوزه رسانه انجام شد نشان داد که تنها محتوا مهم نیست، بلکه روشی که محتوا را دریافت میکنیم و چگونگی استفاده از رسانه بر روی عادتها، نحوه تفکر و ارتباطات ما تأثیر میگذارد.
برای مثال اگر دقت کرده باشید با فراگیر شدن شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک، افراد عادت کردند تا تولد خانواده یا دوستانشان را به اشتراک بگذارند. اما آیا تا قبل از شبکههای اجتماعی شما از تولد اعضای خانواده یک دوست نه چندان نزدیک خود مطلع میشدید؟ احتمالاً نه! تبریک تولد تا پیش از این وجود داشت، اما فیسبوک عادت جدیدی را برای افراد به وجود آورد.
همچنین با پیشرفت سریعتر تکنولوژی، گسترش و آزادی بیشتر رسانه، محدود و کنترل کردن کاری غیرمنطقی بود. به همین دلیل متخصصین این حوزه به این فکر افتادند که برای اثرگذاری بهتر باید مسیر جدیدی را امتحان کنند.
سواد رسانهای: مسیر جدید آگاهی
در دهه ۱۹۶۰ مفهوم سواد رسانهای تغییر کرد. افرادی که در حوزه رسانه تحقیق و فعالیت میکردند به این نتیجه رسیدند که بهجای کنترل محتوا، افراد را برای استفاده درست از رسانه آموزش دهند. چنین ایدهای باعث شکلگیری مفهوم امروزی سواد رسانهای شد که در آن افراد با مجموعهای از مهارتها میتوانند رسانهها را تحلیل و بررسی کنند.
هدف از سواد رسانهای در آن سالها توانمندسازی افراد بود. در ابتدای کار متخصصین حوزه رسانه به دنبال آموزش دادن به دانشآموزان برای استفاده صحیح از رسانه رفتند و معتقد بودند این کار کمک میکند آن را بتوانند بهتر از پس دنیای واقعی و زندگی بربیایند. آنها همچنین به این نتیجه رسیدند که درک منتقدانه از رسانه میتواند کمک کند که افراد به شهروند بهتری تبدیل شوند. با پیشرفت سواد رسانهای سالها بعد سازمانهایی مانند انجمن ملی آموزش دهندگان سواد رسانهای (National Association of Media Literacy Educators) نیز با هدف آگاهیبخشی افراد تأسیس شدند.
در ادامه مسیر و با ورود اینترنت به زندگی مردم، رسانه با تحول جدیدی روبهرو شد. حالا دیگر افراد میتوانستند از طریق اینترنت با کیلومترها دورتر نیز ارتباط برقرار کنند و دیگر ارتباطات و اطلاعات به جغرافیا محدود نمیشد. پیشرفت اینترنت در سالهای بعد باعث شد تا رسانه وارد فاز جهانی شدن شود و در کنار آن افراد بتوانند با روشهای مدرنتری با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. وجود اینترنت همچنین باعث شد تا آزادی رسانه از قبل نیز بیشتر شود و افراد بتوانند به دایره گستردهتری از اطلاعات دسترسی داشته باشند. البته این آزادی یک بخش منفی هم داشت که در ادامه بیشتر درباره آن توضیح خواهیم داد.
رسانه؛ آزادی در میدان مین
گسترش اینترنت، شبکههای اجتماعی و آزادی رسانه باعث شد تا هر نوع اطلاعاتی بهراحتی منتشر شود. اطلاعاتی که بسیاری از آنها نادرست بودند و بهصورت عمدی و با اهداف خاص در رسانهها قرار میگرفتند. این اطلاعات میتوانستند به راحتی افراد را گمراه کنند، روی نظرات آنها تأثیر بگذارند و همچنین آنها را به جهتی که میخواهد هدایت کنند. اما منظور از این اطلاعات چیست و آنها چگونه میتوانستند افراد را گمراه کنند؟ در ادامه با هم انواع این اطلاعات نادرست را بررسی خواهیم کرد.
اطلاعات نادرست (Misinformation)
به اطلاعات و دادههایی گفته میشود که نادرست یا غیردقیق هستند. این دسته از اطلاعات بهصورت ناخواسته، تصادفی و غیر عمدی منتشر میشوند. معمولاً نمونه آن را در اخبار فوری دیدهایم. گاهی اوقات در خبرهای فوری اطلاعاتی توسط خبرگزاری یا رسانهها منتشر میشود که به دلایل مختلف مانند کم بودن زمان برای راستیآزمایی، ممکن است نادرست باشد، اما این اشتباه عمدی نبوده است. در بسیاری از موارد منتشرکنندگان چنین اطلاعاتی بعد از آگاهی از اشتباهشان، آن را تصحیح میکنند.
اطلاعات دروغ (Disinformation)
این دسته از اطلاعات هم نادرست هستند، اما بهصورت عمدی توسط افراد و رسانههای مختلف منتشر میشوند. اطلاعات دروغ میتوانند اهداف مختلفی مانند گیج کردن افراد، گمراه کردن، فریب دادن و یا تغییر اطلاعات در ذهن افراد را داشته باشند.
اطلاعات نادرست و دروغ؛ همنوع اما متفاوت
شاید توضیحات بالا کلی و سخت بهنظر بیاید. برای همین در ادامه برای اینکه تفاوت اطلاعات نادرست با دروغ را متوجه شویم، مثال سادهتری را با هم بررسی کنیم. فرض کنید قرار است مهمانی در ساعت ۸ برگزار شود و شما وظیفه اطلاعرسانی ساعت شروع مهمانی را به دوستانتان را دارید. ممکن است به دلایل مختلف مانند فراموشی یا اشتباه خواندن ساعت از روی دعوتنامه، به دوستانتان ساعت شروع مهمانی را بهجای ساعت ۸، ساعت ۹ اعلام کنید. در این حالت شما به دوستانتان «اطلاعات نادرستی» را درباره مهمانی دادید، اما قصد و غرضی از آن نداشتید. اما فرض کنید کسی به مهمانی دعوت شده است که از او خوشتان نمیآید. شما میخواهید که او را پیش بقیه بدنام کنید، برای همین به او میگویید ساعت شروع مهمانی بهجای ساعت ۸، ساعت ۹ است. در واقع با این کار میخواستید که وجهه فرد را پیش بقیه خراب کنید، پس از قصد ساعت را به او اشتباه گفتید. در این حالت شما به فرد «اطلاعات دروغ» دادهاید.
با توجه به این توضیحات شاید بهنظر برسد که اطلاعات نادرست به اندازه اطلاعات دروغ خطرناک نباشد، اما هر دو این اطلاعات بسیار آسیبزننده هستند. اگر یادتان باشد در مقاله قبل در مورد یک ویژگی به نام حافظه کاذب صحبت کردیم. حافظه کاذب باعث میشد تا رسانهها بتوانند انواع اطلاعاتی را که به ظاهر قابلقبول میرسند را در مغز ما وارد کنند. حتی اگر بعداً هم رسانهها اطلاعات را تصحیح کنند، احتمال تغییر این اطلاعات در مغز بسیار پایین است. به همین دلیل اطلاعات نادرست و دروغ میتوانند آسیبهای مختلفی را به افراد و جامعه برسانند.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید علاوه بر اطلاعات نادرست و دروغ گاهی از اطلاعات صحیح هم میتوان استفاده نادرست کرد.
اطلاعات آسیبرسان (Malinformation)
این دسته از اطلاعات بر اساس واقعیت هستند، اما هدف از انتشار آنها آسیب زدن به افراد، سازمانها و حتی کشورها است. اطلاعات آسیبرسان معمولاً شامل اطلاعات خصوصی افراد یا اطلاعات محرمانه سازمانها یا کشورها هستند. برای مثال میتوان به لو رفتن ایمیلهای هیلاری کلینتون توسط روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا اشاره کرد که باعث ضربه خوردن به اعتبار سیاسی او شد.
وبسایت فرست درفت نیوز (First Draft) اطلاعات نادرست، دروغ و آسیبرسان را بر اساس نادرست بودن و اینکه نیت آن آسیب رساندن باشد، بهصورت زیر دستهبندی کرده است:
اطلاعات نادرست به چه شکلی منتشر میشوند؟
حالا با توجه به این توضیحات به نظر شما این اطلاعات گمراهکننده (اطلاعات نادرست و دروغ) از چه روشهایی در رسانهها منتشر میشوند و چطوری میشود آنها را تشخیص داد؟ در ادامه چند نمونه را با هم بررسی کنیم.
ارتباط نادرست (False Connection)
در این روش تیتر، تصاویر و نوشتههای زیر عکس ارتباط درستی با محتوا ندارد.
برای مثال به عکس بالا دقت کنید. تیتر عکس میگوید : «تحقیقات نشان میدهد که شکر به اندازه کوکائین و هروئین اعتیادآور است».
احتمالاً این تیتر برایتان جذاب است و ممکن است مجاب شوید که مقاله را مطالعه کنید تا علت اعتیادآور بودن شکر را متوجه شوید. اما ایراد چنین مطالبی در این است که منتشرکنندگان همیشه از تیترهای عجیب یا ترسناک برای جذب مخاطب استفاده میکنند، اما همه داستان را به آنها نمیگویند. کافی است مقاله را کامل بخوانید تا متوجه شوید که این نظریه فقط در مورد موشها اثبات شده است، نه انسانها.
محتوای فریبدهنده (Imposter Content)
برای توضیح این نوع از محتوای نادرست بیایید ابتدا موضوعی را بررسی کنیم. ذهن ما معمولاً برای اینکه بتواند جهان اطرافش را درک کند به دنبال میانبرهایی است که به آن هیوریستیک (Heuristics) گفته میشود. برای مثال برندهای معروف یکی از میانبرهای قدرتمند برای افراد به حساب میآیند. ما از میانبرها برای کارهای مختلف مثل اعتبارسنجی اطلاعات هم استفاده میکنیم، به این صورت که اگر لوگو یا اسم برند معروفی را در جایی ببینیم احتمالاً راحتتر به آن اعتماد میکنیم. مثلاً اگر منبع خبری یک خبرگزاری معتبر مثل سیانان (CNN) باشد احتمال اینکه ما این خبر را قبول کنیم خیلی زیاد است چون به برند سیانان اعتماد داریم. اما این میانبرها جایی خطرناک میشوند که محتوای فریبدهنده وجود دارد.
در محتوای فریبدهنده افراد با سواستفاده از لوگو یا اسم یک برند معروف محتوای مدنظرشان را منتشر میکنند تا افراد راحتتر بتوانند آن را باور کنند. برای مثال به عکس زیر دقت کنید.
این یک وب سایت تقلبی است که از اسم یکی از خبرگزاریهای معروف و معتبر به نام ایبیسی (ABC) سواستفاده کرده است. نشانی اینترنتی این خبرگزاری (abcnews.com) است در حالی که نشانی این وبسایت قلابی (abcnews-us.com) است.
محتوای دستکاری شده (Manipulated Content)
در این نوع از محتوا رسانهها اطلاعات یا تصاویر واقعی را برای فریب دادن افراد دستکاری میکنند.
رسانهها معمولاً محتوا را به گونهای دستکاری میکنند که واقعی بهنظر برسد، اما با کمی جستوجو میتوان نادرستی آن را تشخیص داد. برای مثال به عکس زیر نگاه کنید:
عکس بالا با استفاده از فتوشاپ طراحی شده است تا به نظر برسد که ولادیمیر پوتین کراوات باراک اوباما را گرفته است. اما اگر کمی در اینترنت جستوجو کنید، متوجه میشوید که عکس اصلی به این شکل نبوده است.
محتوای ساختگی (Fabricated Content)
در برخی مواقع محتوایی که منتشر میشود کاملاً ساختگی است. برای مثال ویدیوها یا تصاویری که با استفاده از هوش مصنوعی ساخته میشوند میتوانند نمونهای از این محتواها باشند. گاهی چنین محتواهایی به قدری واقعی هستن که تشخیص آنها بسیار سخت است.
پس متوجه شدیم که از روشهای مختلفی برای انتشار اطلاعات گمراهکننده استفاده میشود. اما گاهی اطلاعات بهصورت برنامهریزیشده، کاملاً جهتدار و برای رسیدن به هدف خاصی منتشر میشوند. احتمالاً بسیاری از شما درباره «پروپاگاندا» شنیدهاید. در ادامه بیشتر درباره آن توضیح میدهیم.
پروپاگاندا (Propaganda)
پروپاگاندا به استفاده از اطلاعات نادرست یا دستچینشده بهصورت هماهنگ و برای ترویج یک دیدگاه خاص، تغییر رفتار افراد یا تشویق آنها برای انجام یک عمل خاص گفته میشود.
برای مثال در جنگ جهانی دوم دولت آمریکا برای جبران کمبود نیروی کار مرد نیاز به استفاده از زنان داشت. اما متقاعد کردن آنها برای انجام کارهای مردانه کمی دشوار بود. به همین دلیل از طریق پروپاگاندا و کمپینهای مختلف شروع به ترغیب زنان برای کار در کارخانهها کرد. یکی از نمادهای معروف آن رزی پرچ زن (Rosie the Riveter) بود که به عنوان نماد زنان در دنیای کار به جامعه معرفی شد.
از نمونههای دیگر پروپاگاندا میتوان به پروپاگاندا آلمان نازی اشاره کرد. پروپاگاندای نازیها با اهریمنسازی از دشمنان «حزب نازی»، ایدئولوژی خود را ترویج و تبلیغ میکرد. این پروپاگاندا شامل موضوعهای مختلفی میشد که یکی از مهمترین آنها بحث یهودیستیزی بود. در این پروپاگاندا رهبران حزب، ارزشهای مورد تأکیدشان مانند مرگ قهرمانانه، اطاعت از رهبر خود هیتلر، برتری نژاد آلمانی و…. را با روشهای مختلف مانند چاپ کتاب، روزنامه، پوستر و ساخت فیلم تبلیغ میکردند.
البته پروپاگاندا به سیاست محدود نمیشود و امروزه آن را میتوان در تبلیغات شرکتها نیز پیدا کرد. مانند استفاده از دندانپزشک برای معرفی خمیر دندان.
همانطور که دیدیم در پروپاگاندا افراد برای اینکه به هدف مدنظرشان برسند از هر وسیلهای استفاده میکنند و افراد بدون اینکه بدانند بازیچه دست گروههای مختلف میشوند. در ادامه با هم برخی از تکنیکهایی که برای پروپاگاندا استفاده میشود را بررسی میکنیم:
تحریک احساسات (Appealing to emotions)
معمولاً پروپاگاندا را به گونهای طراحی میکنند که روی احساسات افراد تأثیر بگذارد. برای مثال ممکن است از حسهایی مانند ترس یا خشم برای ترغیب مردم برای حمایت از هدفی خاص استفاده شود.
حرکت دستهای (Bandwagoning)
در این روش به افراد القا میشود چون افراد زیادی کاری را انجام میدهند، آنها هم باید آن را انجام دهند. افراد معمولاً دوست دارند عضوی از یک گروه بزرگتر باشند. همچنین اگر کاری را تعداد زیادی از افراد انجام دهند، احساس میکنند اگر آنها هم آن کار را انجام ندهند، ممکن است چیز مهمی را از دست بدهند.
برای مثال خمیر دندان اورال-بی در تبلیغات خود از این جمله استفاده کرده است: «تا کنون بیش از یک میلیون استرالیایی خمیردندان اورال-بی را امتحان کردهاند».
تکنیکهای ترس (Scare tactics)
در این حالت از تکنیکهای مختلف برای ترساندن افراد برای حمایت از یک هدف خاص استفاده میشود.
برای مثال یک کمپین انتخاباتی ممکن است به مردم هشدار دهد که اگر رای ندهند، یک جنایتکار خطرناک انتخاب خواهد شد.
دادن وعدههای غیرواقعی (Making Unrealistic Promises)
برای مثال یک نامزد انتخاباتی ممکن است قول دهد که به فقر پایان دهد، حتی اگر این امکان پذیر نباشد.
استفاده از افراد معمولی (Plain Folks)
در این تکنیک معمولاً از افراد معمولی برای تایید یک محصول یا نامزد انتخاباتی استفاده میشود. ایده چنین تکنیکی این است که اگر کسی که شبیه من است چیزی را دوست داشته باشد، پس باید خوب باشد.
برای مثال یک کمپین سیاسی ممکن است از شهروندان معمولی در آگهیهای تبلیغاتی خود برای جلب نظر رأیدهندگان استفاده کند.
حال که با این نوع اطلاعات آشنا شدیم بهتر است از خودمان بپرسیم چرا این اطلاعات خطرناک هستند؟
تصمیماتی ناآگاهانه و خطرناک
با توجه به اینکه افراد امروزه زمان زیادی را در اینترنت و رسانهها میگذرانند، وجود اطلاعات غلط میتواند تأثیرات مختلفی بر روی زندگی آنها بگذارد. بیایید با هم یک مثال را بررسی کنیم؛ فکر کنید میخواهید شغل یا دانشگاه مورد علاقهتان را براساس اطلاعات داخل اینترنت یا براساس اطلاعات رسانههای مختلف انتخاب کنید. حال کافی است در این میان شرکت یا دانشگاهی وجود داشته باشد که به شما نیاز داشته باشد و بخواهد شما را جذب کند. برای جذب شما هم از یکی از تکنیکهای بالا استفاده کند. شما با دیدن اطلاعات مدنظر آنها ممکن است متقاعد شوید و شغل یا دانشگاهتان را بر اساس اطلاعات غلط انتخاب کنید. این نمونه را میتوان به اتفاقهای مختلف در زندگی بست داد؛ از انتخاب یک رستوران ساده گرفته تا انتخابهای مهمتر و با پیامدهای جدیتر.
پس میبینیم که وجود اطلاعات گمراهکننده و نادرست میتواند چقدر روی تصمیم ما تأثیر بگذارد و ما را از مسیرمان منحرف کند. این دسته از اطلاعات میتوانند باعث ترویج رفتارهای مضر شود (مانند کمپینهای سیگار کشیدن) یا بین افراد تنش ایجاد کند (مانند پروپاگانداهای سیاسی). این اطلاعات همچنین در بلندمدت باعث از بین رفتن اعتماد بین افراد و جامعه میشوند و جامعه را دچار بحرانهای مختلف خواهند کرد.
چه باید کرد؟
همان طور که دیدیم ما با دنیای بزرگی از اطلاعات سروکار داریم که میتوانند بهصورت عمدی یا غیرعمدی گمراهمان کنند و حتی به ما جهت بدهد. پس باید آگاه باشیم و مهارت و دانش سواد رسانهای را در خود پرورش دهیم.
امروزه با رشد و گسترش اینترنت و ظهور تکنولوژیهای جدید مانند هوش مصنوعی، رسانهها و ابزارهای آن هم به سرعت در حال پیشرفت هستند. به همین دلیل ما هم نیاز داریم تا مهارتهایمان را بهروز کنیم تا در این اقیانوس بیانتها گم نشویم و بتوانیم بهدرستی از رسانهها استفاده کنیم.
همچنین از آنجایی که هر کدام از ما یک رسانه هستیم باید حواسمان باشد که چه چیزی را به اشتراک میگذاریم یا مینویسیم تا بتوانیم به انتشار اطلاعات درست و آگاهی افراد کمک کنیم.
منابع:
- History of Media Literacy, Part 1: Crash Course Media Literacy #2
- Introduction to Crash Course Navigating Digital Information #1
- The Dark(er) Side of Media: Crash Course Media Literacy #10
- History of Media Literacy, Part 2: Crash Course Media Literacy #3
- Rosie the Riveter Inspired Women to Serve in World War II > U.S. Department of Defense > Story
- “Misinformation” vs. “Disinformation”: Get Informed On The Difference – Dictionary.com
- Types of Misinformation – Evaluating Online Information – Guides at University of Iowa
- Misinformation, Disinformation and Mal-Information | eReader
- Understanding Information disorder – First Draft
- Disinformation and 7 Common Forms of Information Disorder
- How Does Propaganda Work
- How Can Propaganda Be Both Positive and Negative
- Propaganda in Nazi Germany – Wikipedia