راهاندازی اولین خط تولید انبوه خودرو تنها یک تحول در صنعت خودروسازی نبود. دستاوردهای این نوآوری بود که شکل زندگی و حتی شهرها را تبدیل کرد به آنچه امروز شاهدش هستیم. برای دانستن ماجرای راهاندازی اولین خط تولید انبوه خودرو باید به اواسط قرن ۱۹ برویم؛ زمانی که پسری در روستایی نزدیک شهر دیترویت به دنیا آمد و علاقه زیادش به ماشینآلات و تکنولوژی او را از روستایش به کارخانههای ماشینسازی در شهر دیترویت کشاند. نام این پسر «هنری فورد» بود، کسی که بعد از بارها شکست موفق شد اولین خط مونتاژ خودرو را راهاندازی کند و با افزایش تولیدات، کاهش قیمت و افزایش حقوق کارکنانش، اتومبیل را در اختیار قشر متوسط جامعه قرار دهد.
اما این خط تولید انبوه چگونه راهاندازی شد و هنری فورد چه مسیری را برای رسیدن به آن طی کرد؟
صنعتگر ۱۲ ساله
هنری فورد در سال ۱۸۶۳ و در روستایی نزدیک شهر دیترویت میشیگان متولد شد؛ شهری که در آن زمان به سرعت در حال تبدیل شدن به یک مرکز صنعتی بود. خانواده هنری در زمانی که کار کشاورزی اغلب بهطور دستی انجام میشد، صاحب یک مزرعه بودند. هنری نیز بنا بود مانند پدر و مادر و اطرافیانش، کشاورز شود. اما در خلال آموزشهایی که توسط معلم خصوصیاش میبیند، به علاقهاش در زمینه تکنولوژی و ماشینآلاتی مانند موتور بخار پی میبرد.
این علاقه در زمان بازدید علمی مدرسهاش از یک شرکت راهآهن در دیترویت، به اوج خود رسید؛ به طوری که در سن ۱۲ سالگی اوقات فراغتش را در کارگاه ابزارآلات ماشینی که خودش راهاندازی کرده بود، میگذراند. در نهایت هم موفق میشود در سن ۱۵ سالگی، طرز کار با موتور بخار و تعمیر آن را یاد بگیرد و اولین موتور بخار خودش را بسازد. هنری به دنبال علاقهاش و با وجود مخالفت پدرش تصمیم میگیرد در سن ۱۶ سالگی روستایشان را ترک کند. او برای کار به شهر دیترویت رفت و در آنجا به مدت سه سال در یک کارگاه ماشینسازی کارآموزی کرد.
موتور بنزینی، جرقه دوستی فورد و ادیسون
هنری در سال ۱۸۸۹ بهطور اتفاقی و از طریق یک مجله بریتانیایی با اختراع جدیدی آشنا میشود؛ وسیلهای که در اروپا تقریباً مورد توجه قرار گرفته بود، اما هنوز در آمریکا ناشناخته بود: موتور بنزینی. موتور بنزینی در مقایسه با موتور بخار بسیار سبکتر و کارآمدتر بود؛ چراکه برای کار کردن به محفظه سنگین آب نیازی نداشت و احتراق در داخل دستگاه انجام میشد. روشن کردن موتور بخار، ۳۰ دقیقه طول میکشید، اما در موتور بنزینی، احتراق به وسیله یک جرقه الکتریکی و داخل دستگاه انجام میشد و این اجازه را میداد که موتور سریعتر و در مدت زمان کمتری شروع به کار کند.
جرقه الکتریکی مورد نیاز برای به راه انداختن موتور بنزینی، خود تبدیل به جرقهای برای آغاز یک دوستی تاریخی میان هنری فورد و توماس ادیسون شد. هنری عاشق نوآوری بهکار رفته در موتور بنزینی شده بود، اما تجربهی کار با الکتریسیته را نداشت. هنری در سال ۱۸۹۱ برای به دست آوردن دانش در این زمینه تصمیم گرفت در شعبه محلی شرکت تولید برق متعلق به توماس ادیسون به نام Edison Illuminating Company مشغول به کار شود.
این شرکت با استفاده از موتور بخار برای بیش از ۱۰۰۰ خانه در شهر دیترویت، برق تولید میکرد. هنری هم که با طرز کار موتور بخار آشنا بود و تجربه زیادی در این زمینه داشت، به راحتی برای کار در این شرکت پذیرفته شد. کار در این شرکت آغاز رابطه دوستانه و درازمدت هنری و ادیسون بود. مسئولیت هنری در شرکت این بود که در صورت خرابی موتورها، آنها را تعمیر کند. بنابراین زمانی که مشکلی وجود نداشت، او میتوانست در کارگاه کوچک پشت خانهاش که چند کوچه با کارخانه فاصله داشت، به انجام آزمایشاتش در زمینه موتور بنزینی بپردازد.
اولین چهارچرخ ساخته میشود
هنری فورد بعد از دو سال کار در شرکت ادیسون و در سال ۱۸۹۳ به سمت مهندس ارشد شرکت ادیسون ارتقا پیدا کرد و بالاخره توانست اولین موتور بنزینی خود را بسازد. به این ترتیب او میتوانست ایده خود را در زمینه ساخت کالسکهای که بدون اسب و با موتور بنزینی حرکت کند، به اجرا درآورد. اما انجام این کار بسیار زمانبر بود؛ چراکه اجزای ساخت یک اتومبیل در بازار وجود نداشت و هنری باید با آزمون و خطا مراحل کارش را جلو میبرد. در نهایت او بعد از سه سال و در سال ۱۸۹۶ با سرمایه تأمین شده از طرف همسر و دوستانش توانست چهارچرخش را بسازد: یک اتومبیل با اسکلتی ساده تشکیل شده از چهار چرخ که در ساخت دوچرخه به کار میرفت و سوخت آن نیز اتانول بود. چهارچرخ، دو موتور داشت که هیچکدام برای حرکت به عقب ساخته نشده بودند و نبود سیستم خنککننده نیز باعث داغ کردن متوالی موتورها میشد.
بعد از ساخت نمونه اولیه چهارچرخ، هنری تغییرات زیادی روی آن انجام داد و در نهایت توانست یک سال بعد (۱۸۹۷) و در حالی که ۱۶۰۰ کیلومتر با آن رانندگی کرده بود، آن را به قیمت ۲۰۰ دلار بفروشد. او دو مدل دیگر از چهارچرخ نیز ساخت که هر کدام نسبت به نمونه قبلی طراحی بهتری داشتند. در نهایت در سال ۱۸۹۹، هنری از شرکت ادیسون استعفا داد و اولین شرکتش را با سرمایه ۱۵۰ هزار دلاری که افراد برجسته شهر دیترویت از جمله همکارانش در شرکت ادیسون در اختیار او قرار داده بودند به نام Detroit Automobile Company راهاندازی کرد.
اتومبیلی برای همه
هنری برای شروع کار این کارخانه نقشه هوشمندانهای در سر داشت: از آنجایی که او با اغلب صنعتگران شهر دیترویت شخصاً آشنا بود، تصمیم گرفت اتومبیلی برای استفاده این افراد بسازد. او میخواست ۱۰۰ نفر را استخدام کند تا بتواند اتومبیل جدیدش را با عنوان دلیوری واگن «Delivery Wagon» بسازد. اما متوجه شد ساخت چنین اتومبیل پیچیدهای در مقیاس زیاد بسیار سخت است. قطعات مورد نیاز برای ساخت دلیوری واگن از کارخانههای دیگر تأمین میشد و اگر یکی از کارخانهها کالاهایش را دیرتر تحویل میداد، کارخانه فورد از ادامه کار بازمیماند. شش ماه زمان برد تا اولین دلیوری واگن ساخته شد و این کارخانه در طول ۲ سال فقط توانست کمتر از ۲۰ اتومبیل با قیمت بالا و کیفیت پایین بسازد و عملاً نتوانست پیشرفتی کند. در نهایت این کارخانه در سال ۱۹۰۱ تعطیل شد.
بعد از شکست این شرکت، هنری با کمک یکی از همکاران مهندسش به طراحی و ساخت اتومبیلهای مسابقه پرداخت. او در سال ۱۹۰۱ توانست اتومبیلی بسازد که سریعترین اتومبیل مسابقه آمریکا در آن زمان را شکست دهد. این موفقیت باعث شهرت بیشتر هنری شد و به سهامداران شرکت دیترویت نشان داد که هنری توانایی بالایی دارد و ترغیب شدند دوباره برای کار او سرمایهگذاری کنند. بنابراین آنها شرکت هنری فورد (Henry Ford Company) را در سال ۱۹۰۱ تأسیس کردند و هنری نیز بهعنوان مهندس ارشد این شرکت و با ۱۵٪ سهام مشغول به کار شد.
هنری که سودای مسابقات اتومبیلرانی را در سر داشت و میخواست اتومبیلی سریع بسازد، مدل جدیدش را با ۴ سیلندر طراحی کرد. این در حالی بود که سرمایهگذاران تنها میتوانستد روی یک اتومبیل کوچکتر با ۲ سیلندر سرمایهگذاری کنند. این اختلافات ایجاد شده میان فورد و سهامداران باعث شد که او در سال ۱۹۰۲ این کارخانه را که به نام خودش بود ترک کند؛ کارخانهای که بعدها نام موفق اتومبیلسازی کادیلاک (Cadillac Automobile Company) را یدک میکشد.
اما این شکست باعث نشد که هنری دست از تلاش بردارد و تصمیم گرفت کارخانه اتومبیل دیگری با نام شرکت فورد موتور (Ford Motor Company) راه بیندازد و کارش را از نو شروع کند. اما این بار رویکرد متفاوتی را پیش گرفت. اتومبیل در آن زمان نماد قشر مرفه بود و بهعنوان کالایی مصرفی مورد استفاده همه نبود و تقریباً تنها از آن برای مسابقات اتومبیلسواری استفاده میشد. اما چشمانداز فورد ساختن اتومبیلی بود که هر آمریکایی امکان خرید آن را داشته باشد. بنابراین تصمیم گرفت اتومبیلی مقرونبهصرفه و مورد استفاده برای قشر متوسط طراحی کند، کاری که اصلاً آسان نبود.
در سال ۱۹۰۳، هنری با کمک دوازده سرمایهگذار و ۲۸ هزار دلار سرمایه، شرکت موتور فورد را تأسیس کرد. او توانست مدل A را بهعنوان اولین اتومبیل برای استفاده قشر متوسط بعد از ۲۰ بار آزمایش بسازد و یک ماه بعد از تأسیس شرکت، آن را به یک دندانپزشک در شیکاگو بفروشد. تا سال ۱۹۰۴، بیش از ۵۰۰ اتومبیل مدل A در خیابانهای آمریکا رفتوآمد میکردند. اما هنری از اولین نمونه اتومبیلش راضی نبود و آزمایشاتش را برای طراحی و ساخت مدلهای بعدی ادامه داد. این روند تا ۵ سال ادامه داشت و طی این ۵ سال بیشتر از آنکه خود اتومبیل تغییر کند، فرایند تولید آن تغییر کرد.
هنری میدانست که دلیل شکست کمپانی قبلی، تأمین قطعات از کارخانههای متعدد بود که روند تولید را بسیار طولانی میکرد. پس برای کاهش مدت زمان ساخت، سعی کرد تا جای ممکن قطعات مورد نیازش را از یک کارخانه مطمئن (Dodge Brothers Company) تهیه کند. اما هنوز جا داشت این مدت زمان از قبل هم کوتاهتر شود.
خط مونتاژ، فرش قرمز زندگی مدرن
هنری با الهام از کار چند صنعتگر دیگر که فرایند تولید را با تقسیم آن به مراحل کوچکتر، سادهتر میکردند خط مونتاژ متحرک را در کارخانه خود راهاندازی کرد. با استفاده از خط مونتاژ متحرک، محصول روی نوار نقاله حرکت میکند و از یک کارگر به کارگر دیگر میرسد که به ترتیب در یک یا دو طرف نوار حامل قرار گرفتهاند. آنها هر کدام وظیفهای را برعهده میگرفتند و بخشی از مراحل سرهمبندی اتومبیل را انجام میدادند. هنری توانست با طراحی و برنامهریزی دقیق این مراحل، بیشترین بهرهوری را از خط مونتاژ ببرد. به این ترتیب، از اتلاف زمان زیاد در روند ساخت یک محصول جلوگیری میشد. البته این کار به تعداد زیادی کارگر نیاز داشت و هنری تا سال ۱۹۰۵ توانست ۳۰۰ کارگر را استخدام کنند که روزانه ۲۵ اتومبیل تولید میکردند.
در برخی منابع گفته شده است که یکی از منابع الهام هنری برای راهاندازی خط مونتاژ، کارمندش بوده است که با بازدید از کشتارگاهی در شیکاگو متوجه نکته جالبی درباره طرز کار آن شده بود: یک خط جداسازی که کارکنان در دو طرف آن میایستادند و هر کدام با انجام مرحلهای از کار، گوشتها را جداسازی میکردند. هنری با خود فکر کرد که شاید بتواند چنین روندی را برای تولید اتومبیل هم به کار ببرد، اما بهطور برعکس؛ یعنی در کارخانه خط مونتاژ (به جای جداسازی) راه بیندازد.
هنری خط مونتاژ را در کارخانهاش راه انداخته بود، اما از آن برای ساخت اتومبیلها به طور کامل استفاده نمیکرد و تنها بخشی از محصول روی خط مونتاژ متحرک سرهمبندی میشد. او همچنان در حال بهبود مدلهای اتومبیل خود بود و فرصت نداشت خط مونتاژ را برای ساخت تمام اجزای اتومبیل طراحی کند. در نهایت او بعد از تلاش بسیار توانست در سال ۱۹۰۷ مدل مقرونبهصرفه N را بسازد و با قیمت تنها ۶۰۰ دلار به فروش بگذارد. با وجود کامل نبودن خط مونتاژ، او توانست بخشی از فرایند تولید را با استفاده از این روش انجام دهد که خود به تنهایی منجر به ۵ برابر شدن تولید کارخانه شد. تولید همین مدل با روند خط مونتاژ ناقص بود که آن را تبدیل به پرفروشترین اتومبیل در آمریکا و هنری فورد را تبدیل به بزرگترین تولیدکننده اتومبیل در آمریکا کرد.
سلطه بر بازار اتومبیل آمریکا
اما فورد هنوز به اوج موفقیت خود نرسیده بود. او در سال ۱۹۰۸ برای اولین بار از یک آلیاژ جدید به نام وانادیم در ساخت مدل T یا Tin Lizzie استفاده کرد؛ آلیاژی که دو برابر قویتر از فولاد و در عین حال سبکتر از آن بود. این آلیاژ به ساخت اتومبیلی کمک کرد که بالاترین استحکام و کیفیت ممکن را تا آن روز داشت. این مدل، از دیگر مدلهای طراحی فورد گرانتر بود (۸۵۰ دلار)، اما کیفیت بالای به دست آمده در نتیجه بهکارگیری این آلیاژ، به تنهایی فروش هنری را چند برابر کرد. به طوری که سفارش ساخت ۲۵ هزار خودرو به او داده شد؛ در حالی که در کل سال ۱۹۰۹ او توانست تنها حدود ۱۷ هزار خودرو تولید کند.
هنری برای پاسخگویی به حجم بالای سفارشات، کارخانه دیگری را در سال ۱۹۱۰ راهاندازی کرد. در این کارخانه او توانست خط مونتاژ خود را تا سال ۱۹۱۳ ارتقا دهد و بهطور کامل از آن برای تولید اتومبیلها استفاده کند. این اتفاق باعث شد ظرفیت تولید نیز از حدود ۲۰ هزار واحد در سال ۱۹۱۰، به بیش از نیم میلیون واحد در سال ۱۹۱۶ برسد. این اتفاق، هنوز هم جهش بزرگی در صنعت تولید محسوب میشود.
خط مونتاژ و تولید انبوه به هنری اجازه داد تا سالانه قیمت اتومبیل را کاهش دهد؛ تا جایی که در سال ۱۹۲۲ قیمت اتومبیل مدل T با ۷۰٪ کاهش به ۲۶۹ دلار رسیده بود. اما این مسئله باعث بروز مشکلات دیگری شده بود. آنچه فورد نتوانسته بود پیشبینی کند، تأثیری بود که انجام مداوم یک کار تکراری بر کارگرانش میگذاشت. خط مونتاژ برای کار کردن به تعداد زیادی کارگر نیاز داشت به طوری که برای هر ۱۰۰ کار، به ۱۰۰۰ کارگر نیاز بود. اما وضعیت کاری آنها را راضی نگه نمیداشت و به سرعت از کارشان استعفا میدادند. فورد برای حل این مشکل راهحلی را پیش گرفت که هیچ کدام از رقبایش تا آن روز انجام نداده بودند.
فورد برای افزایش رضایت شغلی کارکنان و در نتیجه استخدام کارگر بیشتر، حقوق روزانه کارگرانش را تقریباً دو برابر کرد (از روزانه ۲.۳۴ دلار به ۵ دلار) و در عین حال ساعت کاری را از ۹ ساعت به ۸ ساعت در روز تغییر داد. او با انجام این کار در سال ۱۹۱۴ توانست نیروی کارش را بیش از دو برابر افزایش دهد. چنین اتفاقی امکان انتخاب بهترین کارکنان را از میان تعداد زیادی گزینه برای او فراهم کرد؛ فرایندی که توسعه اقتصادی شهر دیترویت را به طور چشمگیری افزایش داد. همچنین فورد با دادن حقوق بیشتر به کارکنانش، توانست آنها را از طبقه کارگر به طبقه متوسط، بالا بکشد و گروه ثابتی از مشتریها را ایجاد کند که میتوانست محصولات تولیدی شرکت خودش را بخرد.
تا سال ۱۹۱۸ نیمی از تمام اتومبیلهای آمریکا، مدل T بودند و این دستاورد تا دهه ۱۹۲۰ ادامه داشت. او با کاهش قیمت اتومبیلهایش توانست فروش خود را افزایش دهد و سهم خود را از بازار سالانه بیشتر و بیشتر کند. از اواخر دهه ۱۹۲۰، دیگر شرکتهای اتومبیلسازی بهعنوان رقیب فورد به بازار آمدند، اما او تا آن زمان تبدیل به یکی از ثروتمندترین افراد جهان شده بود.
تغییر سبک زندگی، برای همیشه
ایده خط مونتاژ متحرک به طور کامل متعلق به فورد نبود، اما او توانست آن را به حد اعلا برساند. پیش از آن، اتومبیلها به صورت تک تک و به کمک گروهی از کارگران ماهر ساخته میشد؛ فرایندی که وقت و هزینه زیادی را تلف میکرد. فورد این روند را برعکس کرد و به جای آنکه چند کارگر به سمت یک اتومبیل بروند، چند اتومبیل به سمت کارگرانی میآمد که هر کدام یک کار را به صورت مداوم و تکراری انجام میدادند.
اما هنری فورد تنها صنعت تولید اتومبیل را توسعه نداد؛ تأثیرات او بر زندگی انسان مدرن تا جایی گسترده بود که مکتبی در نام او شکل گرفته است. این مکتب که فوردیسم نام دارد، شکل جامعه و شهر را تغییر داد و آن را تبدیل به چیزی کرد که امروز میشناسیم. فرایند تولید انبوه با خط مونتاژ که پس از فورد به طور گسترده در صنایع دیگر مانند خوراک و پوشاک نیز به کار برده شد و تا امروز هم مورد استفاده قرار میگیرد. استفاده از این فرایند در تولید محصولات، الگوی جدیدی از مصرف و اقتصادی مبنی بر تقاضای مصرفکننده ایجاد کرد.
اقدامات فورد دستاوردهای مثبت بسیاری در پی داشت، اما در عین حال آثاری منفی نیز بر جای گذاشت. مسلماً افزایش حقوقها توسط هنری فورد به بهبود شرایط زندگی منجر شد و حضور گسترده اتومبیل در شهرها زندگی را برای شهرنشینان بسیار آسانتر کرد. شیوههای مدیریتی نوین فورد همچنان الگوی بسیاری از مدیران و صاحبان کسبوکار قرار میگیرد.
برای آشنایی بیشتر بخوانید: ۵ درس کسبوکار از هنری فورد (Henry Ford)
اما اقدامات فورد در عین مزایای بسیارش، پیامدهایی منفی نیز در پی داشت. او خرید کالاهای مصرفی را برای قشر متوسط آسانتر کرد، اما افراط در این روند باعث رواج فرهنگ غلط مصرفگرایی شد. از سویی دیگر، چارچوب کاری در کارخانههای فورد و انجام کارهای کوچک و تکراری عزت نفس کارکنان را کاهش داده بود و این یکنواختی باعث تنفر کارکنان از شغلشان شده بود؛ مسئلهای که باعث بروز شورشها و اعتصابات کارگری شد.
با این همه تأثیرگذاری هنری فورد بر زندگی انسان امروزی بسیار وسیع و غیرقابل انکار است. این تأثیر، جنبههای مثبت و منفی را دربرمیگیرد، اما آنچه مهمترین بخش داستان فورد محسوب میشود، اشتیاق زیاد او برای بهبود و ارتقای هر چه بیشتر خط تولید و ابداع سبک جدیدی از تولید است؛ دستاوردی که شکل زندگی انسان امروزی را برای همیشه تغییر داد و از بسیاری از جنبهها کارها را برای او آسانتر کرد.
از نوبار سپاسگزاریم که مجموعه تکراسا را در تهیه این مقاله همراهی کردند. نوبار استارتاپی است که در زمینه حمل بار فعالیت میکند و باور دارد که جابهجایی یک تجربه است؛ نه صرفاً اسبابکشی. نوبار برای ساختن این تجربه کلیه خدمات لازم از برنامهریزی تا اجرا مثل بستهبندی، بارگیری، چیدمان و ارسال بار را فراهم میکند.
منابع:
- How Ford Built America – The Man Behind The Automobile, By Business Casual, 2019
- Henry Ford Biography, By Ford Motor Company
- Company Timeline, By Ford Motor Company
- The Henry Ford Story, By Ford Company
- Post Fordism – The Transition From Mass Scale Production To Small Scale Customization, By Rachel Rodrigues, 2017
- Fordism, By yorcu.ca
- Henry Ford, His Life and how he Changed Manufacturing, By Seth Dippel
- Moving the Millions: How Henry Ford Made the Automobile Affordable for Every American, By Shannon McGarry, 2018
- Henry Ford, By Wikipedia
- The Ford Story, By Heritage Henry Ford Association