ایلان ماسک تنها با ۴۹ سال سن توانسته نوآوریهای بسیار بزرگی را رقم بزند و سه شرکت بزرگ و موفق با ارزش چند میلیارد دلار در زمینههای کاملاً متفاوت را بنیانگذاری کند. وی علاوه بر بنیانگذاری پِیپال (PayPal) و اسپیسایکس (SpaceX) و مدیریت تسلا موتورز (Tesla Motors)، در سال ۲۰۱۶ برای ساخت شهر خورشیدی ۲/۶ میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده است.
طبق گفته ایلان ماسک بیش از ۱۵ سال است که ۱۴ ساعت در روز کار میکند؛ ولی این زمان اخیراً به ۱۲ ساعت کاهش پیدا کرده است. او حتی در زمان استراحت ناهار نمیخورد و همزمان با خوردن ناهار، جلسات کاری برگزار میکند یا به ایمیلهایش پاسخ میدهد.
همان طور که میبینید در یک نگاه میتوان موفقیت سریع، توانایی حل مسئله و خلاقیت و نبوغ را به وجدان کاری باورنکردنی او ارتباط داد. بدون شک وجدان کاری نقش مهمی در شکوفایی نبوغ و خلاقیت درونی دارد و میتواند افراد را به بهترین و بالاترین عملکرد برساند. اما دلیل موفقیت ایلان ماسک صرفاً محدود به وجدان کاری او نمیشود. افرادی هستند که سخت تلاش میکنند؛ ولی پیشرفت زیادی نمیبینند و گاهی حتی قبل از به ثمر نشستن کارشان از دنیا میروند. پس راز نوآوری و موفقیت سریع ایلان ماسک چیست؟
برخی از تیزهوشترین افراد تاریخ مثل ارسطو، اقلیدس، ادیسون و تسلا درست مانند ایلان ماسک، از یک حلقه گمشده برای یادگیری سریع، حل مشکلات دشوار و انجام کارهای بزرگ در طول زندگی خود استفاده کردهاند. این حلقه گمشده ارتباط چندانی با میزان سختکوشی آنها ندارد؛ بلکه تمام نبوغ این افراد در نحوه تفکر آنهاست.
اما منظور از نحوه تفکر چیست؟ چگونه آنها توانستهاند مشکلات خود را شناسایی کنند و به راهحلهای نوآورانه برسند؟ در این مقاله میخواهیم درباره چگونگی روش حل مسئله نابغهها صحبت کنیم.
تفکر برپایه اصول اولیه (First Principles Thinking)
ماسک در یک مصاحبه درباره این حلقه گمشده صحبت کرده است و دلیل خلاقیت و موفقیت خود را «تفکر برپایه اصول اولیه» میداند. ایلان ماسک میگوید:
«فکر میکنم چارچوب خوبی برای فکر کردن وجود دارد. این چارچوب مثل همان اصول اولیه در فیزیک برای حل مسائل است. وقتی آب میجوشد و بخار میشود، فرضیه اولیه ذهن ما یعنی مایع بودن آب تغییر میکند. تفکر برپایه اصول اولیه در مقابل استدلال قیاسی قرار میگیرد. ما بیشتر اوقات در زندگی از استدلال قیاسی استفاده میکنیم. منظور از این استدلال تقلید و کپی از دیگران با تغییرات جزئی است.»
به طور سادهتر، تفکر برپایه اصول اولیه به چالش کشیدن مفروضات اولیه ذهن است که فکر میکنید درباره یک مسئله خاص میدانید. شما با پرسشگری و به چالش کشیدن این فرضیات، دانش و راهحل جدید برای مشکلات پیدا خواهید کرد؛ درست شبیه بچهای که تازه متولد شده باشد.
در مقابل این نوع تفکر، استدلال قیاسی همان ایجاد دانش و حل مشکلات بر اساس پیشفرضها، اعتقادات و بهترین شیوههای رایج و مورد تأیید اکثر مردم است. افرادی که از استدلال قیاسی برای مشکلاتشان استفاده میکنند، حتی اگر انسانهای باهوشی باشند تصمیمهای خوبی نمیگیرند.
تفکر برپایه اصول اولیه به شما کمک میکند تا جهانبینی منحصربهفردی داشته باشید و مشکلات دشوار را به روش نوآورانهای حل کنید که برای دیگران قابل درک نیست و به ذهن کسی نمیرسد.
اگر میخواهید درمورد پیپال بیشتر بدانید این مقاله را بخوانید: داستان شگفتانگیز مافیای پیپل (The PayPal Mafia): نوابغ تجارت و تکنولوژی
چگونه از تفکر برپایه اصول اولیه برای حل مشکلات استفاده کنیم؟
ایلان ماسک ۳ گام برای رسیدن به شیوه تفکر برپایه اصول اولیه و تغییر پیشفرضها توصیه میکند.
مرحله ۱: شناسایی و تعریف مفروضات فعلی
آلبرت انیشتین میگوید:
«اگر یک ساعت وقت داشته باشم تا مسئلهای را حل کنم، ۵۵ دقیقه به مسئله و ۵ دقیقه به راهحل فکر میکنم.»
احتمالاً این جملات را زیاد شنیدهاید: “توسعه کسبوکار هزینه زیادی خواهد داشت.“ یا “من وقت کافی برای ورزش و کاهش وزن ندارم.” همه اینها نمونههایی از مفروضاتی است که در ذهن اکثر مردم وجود دارد.
وقتی با مشکل یا چالشی روبهرو شدید، ابتدا باید پیشفرضهای خود را به یاد بیاورید.
مرحله ۲: تجزیه مسئله به اصول اولیهاش
ایلان ماسک میگوید:
«دانش مثل یک درخت است. باید مطمئن شوید که اصول اساسی، یعنی تنه و شاخههای بزرگ را قبل از برگها یا همان جزئیات بیارزش درک کردهاید.»
اصول اولیه، پایهترین حقایق یا عناصر تشکیلدهنده هر چیز است. بهترین راه برای کشف این حقایق پرسیدن سؤالات درست است. با این کار نبوغ و نوآوری منحصربهفردی کشف میشود.
ایلان ماسک میگوید: «ممکن است فردی بگوید که تولید باتری برقی واقعاً گران است و این تنها روش موجود برای تولید آن خواهد بود. هزینه ساخت برای هر کیلووات بر ساعت ۶۰۰ دلار است و تغییری نخواهد کرد. اما با تفکر برپایه اصول اولیه، شما چنین خواهید گفت: مواد تشکیلدهنده باتری چیست؟ ارزش بازار بورس مواد سازنده چقدر است؟
ساختن باتری نیازمند کُبالت، نیکِل، آلومینیوم، کربن، برخی از پلیمرها و یک قوطی است. اینجا میتوانید پیشفرض ذهنی خود را تغییر دهید و از خودتان بپرسید: اگر ما این مواد را از بورس فلزات لندن خریداری کنیم، هزینه این مواد چقدر خواهد بود؟
ممکن است با این تغییرات هزینه ساخت باتری برای هر کیلووات بر ساعت ۸۰ دلار باشد. پس شما باید به روشهای هوشمندانه برای تهیه این مواد و ترکیب آنها برای ساخت باتری فکر کنید و میتوانید باتریهایی بسازید که بسیار ارزانتر از تصور دیگران است.»
این مثال به خوبی نشان میدهد که ایلان ماسک چگونه با زیر سؤال بردن فرضیات و تفکرات پیشین برای رسیدن به راهکارهای نوآورانه و خلاقانه استفاده میکند.
ایلان ماسک به جای قبول کردن باورها و عقاید پذیرفته شده در جامعه تلاش میکند با طرح سؤالات بنیادین این باورها را به چالش بکشاند و در نتیجه به راهکارهای نوآورانه برسد.
مرحله ۳: رسیدن به راهحل جدید
مورتیمر آدلر میگوید:
«معمولاً کسی که میداند به چه چیزی فکر میکند، اما نمیتواند آن را بیان کند. در حقیقت نمیداند به چه چیزی فکر میکند.»
هنگامی که مشکلات یا پیشفرضهای خود را شناسایی کردید و به اساسیترین حقایق یا عناصر تجزیه کردید، میتوانید به راهحلهای جدیدی برسید.
۲ مثال از پیشفرضهایی که در کار و زندگی روزمره با آن روبهرو شدهاید
پیشفرض شماره ۱: «رشد و توسعه کسبوکار هزینه زیادی خواهد داشت»
تغییر پیشفرض با تفکر برپایه اصول اولیه:
برای توسعه یک کسبوکار سودآور به چه چیزی نیاز داریم؟ افزایش فروش محصولات یا خدمات به مشتریان.
آیا برای فروش به مشتریان جدید باید هزینه زیادی کنیم؟ لزوماً نه، احتمالاً باید با روش ارزان به مشتریان جدید دسترسی پیدا کنیم.
چه کسانی به مشتریان دسترسی دارند؟ چگونه میتوان به معامله برد-برد رسید؟ میتوان با کسبوکارهای دیگری که دقیقاْ به همان مشتریان شما خدمترسانی میکنند، مشارکت و همکاری کرد و سود را به صورت مساوی (۵۰/۵۰) تقسیم نمود.
پیشفرض شماره ۲: «من وقت کافی برای ورزش و کاهش وزن ندارم. »
تغییر پیشفرض با تفکر برپایه اصول اولیه:
برای کاهش وزن خود واقعاً به چه چیزهایی نیاز داریم؟ باید بیشتر ورزش کنیم، ترجیحاً ۵ روز در هفته و هر روز تقریباً یک ساعت.
آیا میتوان با تعداد دفعات کمتر، وزن کم کرد؟ چگونه؟ احتمالاً میتوان ۳ روز در هفته و هر روز ۱۵ دقیقه تمرین کرد که میتواند شامل تمرینات هوازی یا تمرینات سنگینتر با هدف کاهش وزن باشد.
متفاوت فکر کنید
معمولاً وقتی با مشکلات پیچیدهای روبهرو میشویم، مانند بقیه مردم سعی میکنیم از پیشفرضها استفاده کنیم. تفکر برپایه اصول اولیه یک روش قدرتمند برای خلاص شدن از ذهنیت عمومی، تفکر خارج از چارچوب و ابداع راهحلهای کاملاً جدید برای مشکلاتی است که با آن مواجه میشویم.
این کار همیشه آسان نیست. قطعاً استفاده از دانستهها و باورهای قبلی بسیار راحتتر است. در حقیقت، استفاده از اصول اولیه یک تمرین ذهنی است و ممکن است سخت باشد. ما به دلیل پیشفرضهای موجود و باورهای محدودکننده، تمایل داریم فقط به طیف محدودی از کاربردها یا راهحلها برای هر مسئله خاص فکر کنیم. در واقع این تفکر محدودکننده که در مقابل تفکر برپایه اصول اولیه قرار دارد، به عنوان سوگیری تثبیت کارکردی (Functional Fixedness) شناخته میشود.
اگر میخواهید درباره سوگیری تثبیت کارکردی بدانید، مقاله خارج از چارچوب فکر کنید: راهکار غلبه بر سوگیری تثبیت کارکردی (Functional Fixedness) را بخوانید.
با شناسایی مفروضات ذهنی خود و تجزیه آنها به حقایق اساسی و پایه، میتوانید برای مشکلات پیچیده به راهحلهای هوشمندانه و خلاقانهای برسید. پس دست از پیشفرضها و باورهای پذیرفته شده توسط عموم جامعه بردارید و با پرسیدن سؤالهای بنیادین به راهکارهای نوین برسید.