همه ما در زندگی با شرایطی مواجه میشویم که نمیتوانیم انتخاب راحتی بین دو یا چند گزینه داشته باشیم. مثلاً برای شام چه غذایی از منو انتخاب کنیم؟ یا برای مهمانی امشب چه لباسی بپوشیم؟ البته این معضل زمانی بیشتر میشود که گزینههای انتخابی ما از یک حد معینی فراتر میروند.
در واقع ما برای رسیدن به یک گزینه برتر، سناریوهای مختلف را بررسی کرده و به آنها بیش از حد فکر میکنیم. تحلیل افراطی یا فکر کردن بیش از اندازه در مورد چیزی میتواند میزان بهرهوری در کار را کم کند. همین طور فرآیند تصمیمگیری را نیز سخت میکند. امروزه با جستجوهای اینترنتی و دسترسی به اطلاعات میتوانیم مزایا یا معایب هر یک از گزینههای خود را بررسی کنیم. البته گاهی با این جستجوهای ساده درون سیاهچالهای زمانبر و پر از اطلاعات میافتیم که ما را در عمل تصمیمگیری گمراهتر میسازد!
بری شوارتس (Barry Schwartz)، روانشناس آمریکایی، برای توصیف یافتههای خود از عبارت تناقض انتخاب (Paradox of Choice) استفاده میکند. بدین معنا که وقتی انتخابهای ما بیشتر میشود، اضطراب، تردید و نارضایتی نیز افزایش مییابد. در حقیقت، دسترسی نامحدود به اطلاعات، ما را در گزینههای متعدد غرق میکند و اغلب به جای کمک به انتخاب گزینه بهتر، ترس و پشیمانی بیشتری را به همراه میآورد. همچنین در حالتی از فلج تحلیلی گرفتار میشویم که نمیتوانیم به اهداف و پروژههای مهم خود برسیم. فلج تحلیلی همان تجزیه و تحلیل بیش از حد اطلاعات است که زمان انجام کارها را به تأخیر میاندازد. به علاوه این مسأله طبق مطالعات روانشناسی و علوم اعصاب بر روی بهرهوری در کار و شادی ما نیز تأثیر میگذارد.
بر اساس مطالعات صورت گرفته توسط LexisNexis در سال ۲۰۱۰، به طور متوسط کارمندان بیش از نیمی از روزهای کاری خود را صرف بررسی گزینهها و اطلاعات میکردند تا اینکه از آنها برای انجام کار استفاده کنند! در حقیقت، آنها به دلیل فکر کردن بیش از حد به گزینهها، علاوه بر اتلاف زمان و فرصت عملاً به نتیجهای نیز نمیرسیدند.
فکر کردن بیش از حد بر روی کارها و تصمیمهایمان چه اثراتی دارد؟
۱) عملکرد پایین در انجام کارهای ذهنی
کارهای ذهنی مانند عمل یادگیری در حافظه کاری یا کوتاهمدت ذخیره میشود. ۲ روانشناس، سیان بایلاک (Sian Beilock) و توماس کار (Thomas Carr)، معتقدند که تمام اطلاعات و حقایق در حافظه کوتاهمدت به طور فعال و محدود باقی میمانند. اگر این حافظه در موقعیتهای استرسزا و پرفشار قرار بگیرد، عملکرد و بهرهوری ما را مختل میکند. در این شرایط هر چه بیشتر تلاش کنیم تا کار خوبی ارائه دهیم، اثربخشی کمتری خواهد داشت.
حافظه کوتاهمدت به ما اجازه میدهد که بر روی کارهای در حال انجام تمرکز کنیم. متأسفانه این حافظه محدود است و مانند یک حافظه رایانهای پس از استفاده و مصرف کامل، دیگر هیچ ظرفیتی ندارد. بنابراین، وقتی شرایطی را بیش از حد تحلیل میکنیم، افکار تکراری و اضطراب، ظرفیت حافظه کوتاهمدت و بهرهوری ما را کاهش میدهد.
۲) از بین رفتن خلاقیت
طبق مطالعات صورت گرفته در دانشگاه استنفورد (Stanford)، تفکر بیش از حد نه تنها مانع تواناییهایمان در انجام کارها میشود؛ بلکه ما را از رسیدن به پتانسیل خلاق نیز بازمیدارد. طی یک آزمایش در همین دانشگاه از شرکتکنندگان خواسته شد تا به مدت ۳۰ ثانیه برای هر کلمهای (مانند سلام نظامی، اگزوز) که گفته میشود، تصویری بکشند و در عین حال، هر کلمه را بر اساس میزان سختیاش در طراحی رتبهبندی کنند. در همین زمان از فعالیت ذهنی افراد در حین طراحی تصویربرداری میشد.
نتایج این آزمایش نشان داد که غالباً تفکرهای ما (مثلاً طراحی کدام کلمه از همه سختتر است؟) در قسمت جلویی لوپ پیشانی (Prefrontal Cortex) انجام میشود. اما مخچه مغز (بخشی که رفتارهای حرکتی در آن انجام میشود) برای طراحیهایی که خلاقیت بیشتری داشتند، فعال بوده است. به عبارت دیگر، وقتی افراد برای تصویرسازی هر کلمه کمتر فکر میکردند، طراحیهای خلاقانهتری داشتند.

۳) کمتر شدن نیروی اراده
آکادمی ملی علوم به مدت ۱۰ ماه تصمیمها و حکمهای قاضیان در دادگاهها را مورد مطالعه قرار داد. در نهایت، نتیجه مطالعات این بود که بیشتر عفوهای مشروطِ زودهنگام، صبحها و بلافاصله بعد از ناهار اتفاق میافتاد. اما بیشتر حکمهای مربوط به عفو مشروط که در پایان جلسههای طولانی دادگاه مطرح میشدند، توسط قاضی رد میشد. این اتفاق حتی به نوع جرم هم بستگی نداشت و در بیش از ۱۱۰۰ پرونده قابل ملاحظه بود.
روانشناسان این رفتارها و قضاوتها را ناشی از «خستگی تصمیم» میدانند. هر تصمیمی که ما میگیریم، از اینکه چه لباسی بپوشیم یا برای ناهار چه غذایی بخوریم، به منبع محدودی از اراده وابسته است. نیروی اراده مانند ماهیچههای بدن است. هرچه از ماهیچههای خود بیشتر استفاده کنیم، خستهتر میشویم.
فعالیتهایی مثل مسواک زدن که به طور خودکار انجام میدهیم، به نیروی اراده کمی نیاز دارند. اما زمانی که به تصمیمی بیش از حد فکر میکنیم، قدرت ارادهمان خیلی سریعتر کاهش یافته و احساس خستگی میکنیم. خستگیِ تصمیم مانع ارزیابی سریع و روشن از وضعیت میشود. همچنین باعث انتخابهای نادرست مانند خوردن غذاهای ناسالم، ترک ورزش، به تعویق انداختن کارها و انجام کارهای جانبی مثل تماشای تلویزیون میشود. به طور خلاصه تحلیل افراطی از یک تصمیم، فرآیند تصمیمگیریهای بلندمدت و باکیفیت را دشوارتر میسازد.
۴) کمتر شدن شادی
در سال ۱۹۵۶ هِرمان سیمون (Hermann Simon)، رهبر تجاری آلمانی، دو سبک تصمیمگیری تحت عنوان «تصمیم حداقلی» (Satisficers) و «تصمیم حداکثری» (Maximizers) را معرفی کرد. در تصمیم حداقلی، فرد به یک گزینه مناسب و تا حدی خوب رضایت میدهد و اولویت او یک سناریو ایدهآل نیست. گرِچِن روبین (Gretchen Rubin)، نویسنده آمریکایی، نیز درباره این نوع استراتژی بیان میکند:
در این سبک، افراد با حداقل رضایت خود تصمیم میگیرند. یعنی همین که معیارهای آنان تأمین شود، از تصمیم خود راضی هستند. برای مثال، وقتی بتوانند هتل دلخواه خود را پیدا کنند یا غذای مورد نظرشان را بخورند، رضایت دارند.
در مقابل، افراد با تصمیم حداکثری میخواهند که همه گزینهها را بررسی کنند تا بتوانند ایدهآلترین تصمیم ممکن را بگیرند. مثلاً موقع خرید یک دوچرخه، شاید گزینهای را پیدا کنند که غالب نیازهایشان را برآورده میکند؛ اما تا زمانی که تمام دوچرخهها را بررسی نکنند، تصمیم به خرید نمیگیرند.
شادی یا رفاه ما تحت تأثیر سبکهای تصمیمگیریمان است. اثرات روانشناختی این تصمیمها در زیر بیان شده است:
- افراد در «تصمیم حداکثری» نسبت به «تصمیم حداقلی»، رضایتمندی، شادی و اعتمادبهنفس کمتری دارند و غالباً افسرده و بدبین هستند.
- افراد در «تصمیم حداکثری» اغلب دچار خوددرگیری میشوند و پس از تصمیمگیری بیشتر احساس پشیمانی میکنند. یعنی بیشتر اوقات از خود میپرسند که اگر گزینه دیگری را انتخاب میکردم، بهتر نبود؟
- افراد در «تصمیم حداکثری» زمانی که در حد همسالان خود عمل نکنند، احساس بدی نسبت به خود پیدا میکنند.
گاهی تلاش برای جستجوی بهترین گزینه ممکن است که با نتیجه بهتری همراه شود. اما تعدد گزینه میتواند اضطراب بیشتر و خوشبختی کمتری از تصمیمها را ایجاد کند.
چه راهکارهایی برای مقابله با فلج تحلیلی و عملکرد بهتر در تصمیمگیریها وجود دارند؟
۱) روز خود را با تصمیمهای مهمتر بسازید
همه تصمیمها دارای ارزش یکسانی نیستند. اینکه چه خمیردندانی استفاده کنید یا وعده صبحانهتان چه باشد نسبت به تصمیمگیریهای استراتژیک برای شرکت ارزش کمتری دارند. با هر انتخاب اضافی توانایی ما در تصمیمگیریهای بلندمدت و باکیفیت کم میشود. افراد موفق تصمیمهای کمتری در روز میگیرند. آنها مهمترین تصمیمها را صبحها که انرژی و اراده کافی دارند، عملی میکنند و تا حد ممکن تصمیمهای کوچکی میگیرند.
نباید تصمیمهای مهم را بعدازظهرها گرفت. اگر در اواخر روز، کاری بیش از حد فکر شما را به خود مشغول کرد، کارِ آن روز را رها کنید یا بر روی کاری غیرمرتبط تمرکز کنید. صبح روز بعد میتوانید با نگاه جدید و انرژی بیشتری به انجام آن کار بپردازید. عادتها و کارهای روزمرهای برای خود تعریف کنید تا قدرت تصمیمگیری شما تقویت گردد.

۲) میزان اطلاعات خود را به صورتی هدفمند محدود کنید
برای هر مشکلی که با آن روبهرو میشویم، منبعی بینهایت از اطلاعات وجود دارد که میتوانیم آنها را بررسی کنیم. اما باید اطلاعات به دست آمده را در ذهن خود به صورت کارآمد مدیریت و هدفگذاری کنیم تا به موارد مهم فکر کنیم. روش دیگر استفاده از اطلاعات این است که برای آنها محدودیت قائل شوید. به این معنی که تعداد منابع مورد نیاز خود را مشخص کنید و تنها به آنها بپردازید.
لئو ویدریچ (Leo Widrich)، همبنیانگذار بافر (Buffer)، هر شب لیستی کامل از مهمترین کارهایی که باید در طول روز انجام دهد، مینویسد. سپس تمام این کارها را به طور همزمان در یک پنجره در وب باز میکند و تنها بر روی آنها تمرکز دارد.
۳) برای خود مهلت زمانی تعیین کنید و به آن پایبند باشید
قانون پارکینسون میگوید که انجام یک کار به نسبت زمانی که شما به آن اختصاص میدهید، طول خواهد کشید. مثلاً اگر شما مدت زمان یک ساعت را برای انجام یک پروژه در نظر بگیرید، پروژه مورد نظر در همان یک ساعت تمام میشود. همین مسأله برای تصمیمگیری نیز صادق است. تعیین محدودیت زمانی میتواند به شما در تصمیمگیریهای مؤثرتر کمک کند. اما باید راهی پیدا کنید تا به آن مهلت زمانی تعریف شده پایبند بمانید. میتوانید مهلت زمانی خود را به صورت عمومی بیان کنید. به یکی از همکاران یا دوستان خود بگویید که به شما در این مسأله کمک کند یا حتی میتوانید از اپلیکیشنهای یادآور و هشداردهنده استفاده کنید.
۴) هدف اصلی خود را بشناسید
سلستین چوآ (Celestine Chua)، وبلاگنویس توسعه فردی، بیان میکند که باید بر روی اهداف اصلی خود متمرکز شویم. در واقع شناسایی و تمرکز بر روی این اهداف موجب تصمیمگیریهای مؤثرتر میشود. در زندگی شخصی و حرفهای شما مهمترین هدف چیست؟ شاید یک هدف فرعی مانند افزایش لیست ایمیل کاری داشته باشید یا اهدافی اصلی در زندگی خود تعیین کنید (مانند سلامتی، دوستی، خانواده و …).
اهداف خود را بنویسید و آنها را مرتباً مرور کرده و به خود یادآور شوید. زمانی که با تصمیمی سخت مواجه شدید، از تحلیل افراطی آن خودداری کنید و از خود بپرسید که کدام گزینه با مهمترین هدف یا ارزش شما همخوانی دارد.
۵) گزینهها و تصمیمهای خود را با دیگران در میان بگذارید
هنگامی که در تصمیمگیری دچار تردید شدید، از عقاید و نظرهای دیگران استفاده کنید. مطالعات نشان دادهاند که افراد دیگر، حتی غریبهها میتوانند گزینههای بهتری را پیشنهاد دهند که رضایت ما را در آینده به همراه داشته باشد. به عبارت دیگر، ما با گزینهای که توسط آنها پیشنهاد میشود، خوشحالتر خواهیم شد تا اینکه خودمان به تنهایی تصمیم بگیریم. بنابراین، دفعه بعد که تصمیمی بیش از حد ذهن شما را به خود مشغول کرد، با همکار، سرپرست، منتور یا دوستان خود جلسهای ترتیب دهید.
با در میان گذاشتن تصمیمها و خواستههای خود با دیگران مجبور خواهید شد تا گزینههای خود را به صورتی واضح و مختصر بررسی کنید (یا حداقل واضحتر و مختصرتر از زمانی که تنها در ذهن خودتان بود). علاوه بر این، تأیید ایدهها توسط شخصی که مورد احترامتان است، میتواند به شما برای غلبه بر تردید و افزایش اعتمادبهنفس کمک کند.
۶) رویکرد تکرارشونده (Iterative Approach) را به کار ببرید
تصمیمگیری زمانی دشوار است که با عدم قطعیت همراه باشد. ما اغلب گزینههای خود را بر اساس فرضیههایی که ممکن است دقیق یا نادرست باشند، پایهگذاری میکنیم. همین طور تلاش میکنیم که با تحقیق بیشتر این عدم قطعیت را جبران کنیم. اما گاهی تنها با انجام عملی آن گزینه میتوانیم بفهمیم که فرضیههای ما درست هستند یا خیر. خوشبختانه روشی آسان برای سنجش درستی فرضیهها وجود دارد. این روش تحت عنوان رویکردی تکرارشونده مطرح است. این مفهوم اغلب در توسعه نرمافزار مورد استفاده قرار میگیرد؛ به ویژه در استارتاپهایی با رشد سریع و منابع کم.
به جای آنکه زمان خود را صرف انتشار محصول بینقصی کنید که شاید متناسب با نیاز مشتریانتان نباشد، با رویکرد تکرارشونده بر کمینه محصول پذیرفتنی (Minimum Viable Product) تمرکز کنید. یعنی فرآیند تولید و انتشار محصول خود را تا زمانی ادامه دهید که محصولتان مطلوب بازار شود. تیم محصول در حین این آزمایش میتواند از دادهها و بازخورد کاربران برای سنجش فرضیههای خود استفاده کند. به علاوه میتواند از تجربههای آن در محصول بعدی یا نسخههای دیگر بهره بگیرد.

با رویکرد تکرارشونده میتوان از تجزیه و تحلیل بیش از حد رهایی یافت. ما میتوانیم هر تصمیم را به عنوان تجربهای برای آزمایش در نظر بگیریم. همچنین به ما این امکان داده میشود که گزینهها را سریعتر انتخاب کنیم؛ زیرا میدانیم که بعداً میتوانیم آن گزینه را بهتر کنیم.
۷) قبل از آمادگی کامل شروع کنید
ریچارد برانسون یکی از کارآفرینان موفقی است که تجربههای زیادی در زمینه بسیاری از کسبوکارها و سرمایهگذاریها دارد. واضح است که او پیش از این صلاحیت یا آمادگی شروع هیچ یک از این کارها را نداشت. به علاوه هیچ چیزی درباره مهندسی هواپیما نمیدانست؛ اما در نهایت یک شرکت هواپیمایی راهاندازی کرد. او نمونه خوبی از افرادی است که به جای فکر بیش از حد، شروع به کار کرد و در مسیر کاری موفقی قرار گرفت. مهم نیست که شما چه هدفی دارید؛ میخواهید کسبوکار خود را شروع کنید یا کتابی بنویسید. مهم این است که شما چه کسی هستید، چه چیزی دارید و اکنون چگونه میتوانید به کار خود ادامه دهید.
گاهی فکر میکنید که با تجزیه و تحلیل هر چه بیشتر اطلاعات میتوانید به نتیجه مطلوب خود برسید. اما در نهایت، اجرایی کردن کارهاست که موفقیت یا شکست نهایی ما را تعیین میکند. به یاد داشته باشید که افراد موفق قبل از اینکه احساس آمادگی داشته باشند، شروع به کار میکنند و با بقیه چالشها و موانع طی مسیر روبهرو میشوند.
۸) بهترین تصمیم خود را بگیرید
گاهی این باور پیش میآید که هنوز هم تصمیمهای بهتری وجود دارند که میتوان با تحقیق عمیقتر و تفکر بیشتر به آنها دست یافت. در حقیقت، ممکن است که گزینههای پیشروی شما دارای ارزش و اعتبار برابری باشند؛ اما شما هرگز نمیتوانید تعیین کنید که بهترین انتخاب کدام است. اغلب اعتماد و تعهد ما به تصمیمهاست که مشخص میکند درست هستند یا غلط.
هنگامی که با یک تصمیم دشوار روبهرو شدید، از خود بپرسید که کدام گزینه انگیزه بیشتری را برای موفقیت ایجاد میکند؟ به جای آنکه درگیر یافتن بهترین راهحل شوید و بیش از حد آن را تحلیل کنید، از زمان و انرژی خود در برنامهریزیهای واقعی و عملی استفاده کنید تا موفق شوید.