رشدمقالات شاخص

زندگی را به بازی ویدئویی تبدیل کنید

10 دقیقه زمان تقریبی خواندن

به احتمال زیاد همه ما لذت انجام بازی‌های ویدئویی را تجربه کرده‌ایم. این بازی‌ها این خاصیت را دارند که ساعت‌ها ما را مشغول کنند، بدون آنکه گذر زمان را احساس کنیم یا حوصله‌مان سر برود. اما این بازی‌ها چه ویژگی‌هایی دارند که می‌توانند ما را این‌طور میخکوب خودشان کنند؟ آیا می‌توانیم از این ویژگی‌ها در زندگی روزمره استفاده کنیم و جذابیت انجام کارهای‌مان را به‌اندازه بازی‌های ویدئویی افزایش دهیم؟ در این مقاله به این پرسش‌ها پاسخ خواهیم داد.

اغلب بازی‌های ویدئویی ساختاری دارند که باعث می‌شوند مغز ما تمام‌مدت، هورمون دوپامین ترشح کند. دوپامین هورمونی است که در زمان لذت ترشح می‌شود. به همین دلیل است که ما دوست داریم کارهایی را که لذت زیادی به ما می‌دهند بارها و بارها تکرار کنیم و انگیزه لازم برای انجام مداوم آن را نیز داریم. اگر می‌خواهید با سازوکار این هورمون بیشتر آشنا شوید می‌توانید مقاله دوپامین دیتاکس را بخوانید.

بازی‌های ویدئویی مخصوصاً بازی‌های نقش‌آفرینی (Role-Playing Games: نوعی بازی که در آن گیمر نقش یک شخصیت خیالی و بعضاً حقیقی را بر عهده گرفته و با آن به انجام بازی می‌پردازد) دوپامین زیادی ترشح می‌کنند. این بازی‌ها می‌توانند خیلی اعتیادآور باشند، چراکه دنباله‌ای از دوپامین را ترشح می‌کنند؛ مخصوصاً اگر بازی مراحل مختلفی داشته باشد. در این صورت می‌تواند پشت سر هم ترشح دوپامین را تحریک کند. به همین دلیل است که حوصله‌مان سر نمی‌رود و دوست داریم به بازی کردن ادامه دهیم. اما چطور می‌توانیم این ویژگی‌ها را در کارهای روزمره‌مان ایجاد کنیم؟

این بازی‌ها ۵ ویژگی اصلی برای ایجاد دنباله دوپامین (Dopamine Trail) دارند که می‌توان آن‌ها را در زندگی روزمره نیز پیاده کرد. البته ممکن است همه بازی‌ها همه این ویژگی‌ها را نداشته باشند، اما حداقل بعضی از آن‌ها را دارند.

داشتن هدف مشخص

اولین ویژگی مهم این بازی‌ها، داشتن یک هدف واضح و مشخص است که به سمت آن حرکت می‌کنید و می‌دانید چه کار‌هایی باید انجام دهید. مثلاً‌ شاید هدف این باشد که یک اژدها را بکشید یا شاهزاده را نجات دهید. در هر صورت نوع هدف اهمیتی ندارد، مهم این است که با مشخص کردن هدف می‌دانید باید در کدام جهت حرکت کنید. 

در زندگی واقعی بسیاری از ما نمی‌دانیم در جهت رسیدن به چه چیزی حرکت می‌کنیم. با اینکه دیگران می‌توانند برای ما جهت را مشخص کنند، اما به خوبی زمانی که خودمان مسیر را برای خودمان مشخص می‌کنیم نخواهد بود. این هدف ممکن است به پایان رساندن ماراتن باشد یا رسیدن به یک جایگاه شغلی خاص یا نوشتن کتاب‌تان. داشتن یک هدف واضح و مشخص که در جهت رسیدن به آن تلاش کنید، به فعالیت‌های شما معنا می‌دهد. در غیر این صورت، تلاش‌های‌تان بی‌معنی می‌شوند.

اما با اینکه کشتن اژدها می‌تواند هدف نهایی باشد، بازی شما را وادار نمی‌کند زیاد روی این هدف تمرکز کنید. به جای این کار، هدف‌های کوچک‌تری تعریف کرده است که شما را به لحظه‌‌ی بزرگ یعنی هدف نهایی‌تان هدایت می‌کند. برای مثال، شاید لازم باشد در مرحله اول به پادشاه کمک کنید جواهر دزدیده شده‌اش را پس بگیرد. بعد از آن ممکن است نیاز باشد به جادوگر کمک کنید مشکلش را با معجونش حل کند و … .

هر زمان کاری را تمام می‌کنیم این حس به ما دست می‌دهد که دستاوردی داشته‌ایم؛ حتی اگر آن کار، کوچک یا پیش‌پاافتاده باشد. هر چه بیشتر احساس کنیم به دستاوردی رسیده‌ایم، بیشتر دل‌مان می‌خواهد این حس را تجربه کنیم. این اتفاق یک لوپ ایجاد می‌کند که در آن یک موفقیت کوچک به ما دوپامین و انگیزه برای ادامه می‌دهد و این مسئله به موفقیت‌های بیشتر منجر می‌شود.

البته شاید ما هنوز اژدها را نکشته باشیم، اما حداقل کاری را در جهت رسیدن به این هدف به پایان رسانده‌ایم و این تنها چیزی است که اهمیت دارد. چون تا زمانی که ما انجام این کارها را ادامه دهیم، در نهایت به هدف بزرگ‌مان خواهیم رسید. به‌عنوان مثال، اگر بخواهید یک کتاب بنویسید هدف‌های خردتان به این صورت خواهند بود:

  • ایجاد یک طرح کلی از فصل‌های کتاب
  • طراحی جلد کتاب
  • نوشتن ۱۰۰۰ کلمه
  • ویرایش کردن یک صفحه

البته همه این موارد می‌توانند خردتر هم شوند، اما ایده کلی را نشان می‌دهند. نکته مهم این است که لوپ موفقیت را آغاز کنید و کاری را انجام دهید که شما را به سمت هدف بزرگ‌ترتان هدایت کند.

هدف-مشخص

پیشرفت محسوس و قابل مشاهده

اهداف به‌دلیل دومین ویژگی مهم بازی‌های ویدئویی اهمیت زیادی دارند: پیشرفت قابل مشاهده و محسوس. بازی‌ها با نشان دادن پیشرفت شما از طریق یک نوار پیشرفت (Progress Bar) به‌وضوح نشان می‌دهند که شما در حال پیشرفت هستید. با این حال بازی‌ها هیچ‌وقت به شما نمی‌گویند که از ۱۰۰٪ بازی تنها ۰.۷٪ پیشرفت کرده‌اید. این کار انگیزه را از شما می‌گیرد. به جای آن به شما می‌گوید که ۷۰٪ در مرحله دوم پیش رفته‌اید. این پیشرفت محسوس به شما انگیزه لازم برای ادامه را می‌دهد. همچنین این کار باعث می‌شود که شما قبل از بیرون آمدن از بازی برای رسیدن به مرحله بعدی کمی بیشتر بازی کنید. 

اما نکته اینجاست که معمولاً چند نوار پیشرفت مهارت همزمان در حال پر شدن هستند و به شما نشان می‌دهند در چه سطحی از آن مهارت قرار دارید. مثلاً وقتی به مرحله ۳ بازی می‌رسید، یک مهارت به دست می‌آورید و روند پیشرفت سایر مهارت‌هایی که در مراحل بالاتر به آن خواهید رسید نیز به شما نشان داده می‌شود. بنابراین می‌دانید که به‌طور مداوم در حال به اتمام رساندن کاری هستید و این مسئله شما را وادار می‌کند به بازی کردن ادامه دهید.

با این حال، اندازه‌گیری پیشرفت در زندگی واقعی معمولاً آنقدر واضح نیست و شما باید خودتان این پیشرفت را برای خودتان واضح کنید. بهترین راه برای انجام این کار، دنبال کردن فعالیت‌های روزانه‌تان است. سعی کنید هر روز تمام کارهایی را که انجام داده‌اید و شما را به اهداف‌تان نزدیک‌تر کرده است، یادداشت کنید. 

به عنوان مثال، اگر ۵۰۰ کلمه برای کتاب‌تان نوشته‌اید، آن را یادداشت کنید. اگر ۴ کیلومتر برای تمرین‌های ورزشی‌تان دویده‌اید، آن را یادداشت کنید. اگر ۱ ساعت دویده‌اید، آن را یادداشت کنید. اگر با نخریدن قهوه، ۳۰ هزار تومان ذخیره کرده‌اید، آن را یادداشت کنید. با این روش روند پیشرفت‌تان را می‌توانید به وضوح ببینید. همچنین به وضوح می‌توانید ببینید که در حال نزدیک‌تر شدن به اهداف بزرگ و کوچک‌تان هستید. زمانی که ببینید به یکی از اهدافتان نزدیک هستید، انگیزه پیدا خواهید کرد به جلو حرکت کنید تا به آن نقطه برسید.

پاداش گرفتن در ازای تلاش

دانستن پیشرفت‌تان به دلیل عنصر سوم بازی‌های ویدئویی نیز اهمیت پیدا می‌کند: بازی‌ها به شما برای تلاش‌تان پاداش می‌دهند. زمانی که شما به مرحله خاصی از بازی می‌رسید یا تلاشی می‌کنید، معمولاً جایزه‌ای دریافت می‌کنید. این جایزه‌ها به‌عنوان انگیزه‌ای برای به پایان رساندن مراحل عمل می‌کنند. اگر قرار بود در ازای کشتن اژدها چیزی دریافت نکنید، این کار را می‌کردید؟ احتمالاً نه. اما چون جایزه‌ای وجود دارد، شما به تلاشتان ادامه می‌دهید و کارها را تمام می‌کنید. 

جایزه‌ها معمولاً یکی از بهترین انگیزه‌دهنده‌ها در زندگی واقعی هم هستند. زمانی که انتظار دارید جایزه دریافت کنید، مغزتان میزان زیادی دوپامین ترشح می‌کند. شما در پس ذهن‌تان می‌دانید که به محض تمام کردن کاری، مثلاً درس خواندن، می‌توانید از جایزه‌ای به انتخاب خودتان لذت ببرید و عذاب وجدان هم نداشته باشید. این مسئله این انگیزه و قدرت را به شما می‌‌دهد تا کارهای‌تان را انجام دهید.

اما حواس‌تان باشد که در بازی‌های ویدئویی، جایزه‌تان همیشه پاداش دیگری نیز به همراه دارد. وقتی یک دشمن را شکست بدهید ممکن است یک شمشیر قوی‌تر دریافت کنید که به کمک آن می‌توانید دشمنان بزرگ‌تری را شکست بدهید. اساساً، جایزه‌ای که دریافت می‌کنید، روند بازی کردن را راحت‌تر می‌کند و شما را وامی‌دارد بازی را ادامه دهید. این نکته‌ای است که بسیاری از ما در زندگی‌مان از آن برداشت اشتباه می‌کنیم. 

زمانی که برای یک هفته غذای سالم می‌خوریم و در این مدت پنج بار به باشگاه می‌رویم، مطمئناً شایسته جایزه هستیم. اما به جای آنکه به خودمان جایزه‌ای بدهیم که پاداشی نیز برای ما به همراه داشته باشد، معمولاً کاری انجام می‌دهیم که به پیشرفتی که کرده‌ایم صدمه می‌زند. ما به خودمان خوردن یک کیک کامل را در حالی که روی کاناپه دراز کشیده‌ایم، جایزه می‌دهیم. اگر درست فکر کنیم، خیلی کار هوشمندانه‌ای نیست. تصور کنید با تمام کردن یک مرحله در بازی به جای رفتن به مرحله بعد، جریمه شوید و وضعیت‌تان بدتر شود. 

اما در بازی این اتفاق نمی‌افتد. با این حال در زندگی واقعی ما اکثر اوقات این کار را انجام می‌دهیم. وقتی موفق می‌شویم ۲۰ میلیون تومان ذخیره کنیم چه کاری انجام می‌دهیم؟ به خودمان یک گوشی جدید یا چیز دیگری که نیازش را نداریم جایزه می‌دهیم. به جای این کار ما باید این پول را برای خرید چیزی صرف کنیم که برای ما پاداشی نیز به‌همراه داشته باشد. چیزی که به ما اجازه دهد پول بیشتری ذخیره کنیم و حتی پول بیشتری را در آینده به‌دست بیاوریم. 

مثال دیگرش این است که اگر به دویدن علاقه دارید و مدتی است این کار را مداوم انجام می‌دهید می‌توانید به خودتان کتانی‌های جدیدی برای دویدن جایزه بدهید. این جایزه، دویدن را برای شما راحت‌تر کرده و به تقویت شدن این عادت کمک می‌کند.

پس به وضعیت زندگی خودتان فکر کنید و جایزه‌ای را پیدا کنید که به شما پاداشی هم بدهد یا حداقل به پیشرفت شما آسیبی وارد نکند. اما ممکن است متوجه شده باشید که جایزه‌ها در بازی‌ها همیشه یک جور نیستند. شما همیشه یک شمشیر بهتر دریافت نمی‌کنید؛ گاهی یک زره قوی‌تر می‌گیرید و گاهی هم یک طلسم جدید.

پاداش

همین نکته ما را به چهارمین ویژگی مهم بازی‌های ویدئویی می‌رساند: تنوع و تازگی.

تنوع و تازگی

بازی‌های خوب همیشه چیزی جدید را برای ما در آستین دارند. این چیز جدید ممکن است باز شدن بخش‌هایی جدید از بازی باشد یا دشمنان جدید یا حتی لوازم جدید. ذهن ما عاشق تنوع است و تا زمانی که یک فعالیت چیز تازه‌ای برای تشویق و تحریک ما داشته باشد، جذاب و رضایت‌بخش خواهد بود. تصور کنید به جای تجربه کردن چیزهای جدید در بازی مجبور باشید یک مرحله را بارها و بارها تکرار کنید. این کار برای خیلی از ما سرگرم‌کننده نخواهد بود و خیلی زود از انجام آن خسته می‌شویم و آن را رها می‌کنیم. اگر بخواهیم کاری را در طولانی مدت انجام دهیم، گنجاندن بخشی جدید در آن فعالیت می‌تواند به ما کمک کند.

اگر شاغل هستید، به اولین روزی فکر کنید که کارتان را شروع کردید. احتمالاً آن روز کارتان کسل‌کننده نبود و به نظرتان جالب می‌آمد. سر کار می‌توانستید آدم‌های جدیدی را ببینید و چیزهای زیادی را یاد بگیرید. با این حال، یک سال بعد و بعد از اینکه تازگی از بین رفت، احتمالاً کارتان کسل‌کننده و حوصله‌سربر می‌شود. دلیلش هم این است که کارتان تبدیل به یک روال عادی می‌شود و دیگر چیز جدیدی برای تجربه کردن وجود ندارد. مثل این است که یک مرحله از بازی را ۸ ساعت در روز و ۵ روز در هفته انجام دهید. در این صورت چیزی وجود ندارد که به امید آن بازی را ادامه دهید؛ چون همه چیز برای شما قابل پیش‌بینی است. 

با اینکه داشتن یک روال عادی در زندگی توصیه می‌شود، داشتن کمی تنوع در میان این روال عادی هم خوب است. پس اگر شما معمولاً همیشه کار یکسانی را انجام می‌دهید، ببینید آیا امکانش وجود دارد پروژه دیگری را بر عهده بگیرید تا روال کارتان را کمی تغییر دهید؟ ترجیحاً کاری باشد که با آن آشنایی ندارید تا برای‌تان چالش جدیدی باشد.

اما ممکن است شما نتوانید مستقیماً روی شیوه انجام کارهای‌تان تأثیر بگذارید و آن را تغییر بدید. بنابراین می‌توانید زوایای جدیدی را به کارتان اضافه کنید که به آن مرتبط باشند و شما هم روی آن‌ها کنترل داشته باشید. مانند دوست شدن با یک نفر در محل کار که به‌طور معمول با او معاشرت نمی‌کنید یا مرتب کردن میز کارتان یا رفتن به یک رستوران جدید برای ناهار خوردن. 

همان‌طور که می‌بینید، نیازی نیست تغییر بسیار بزرگی باشد و حتی احتیاجی به دائمی بودن آن هم نیست. نکته مهم این است که هر از گاهی یک تجربه جدید داشته باشید. مثلاً شما می‌توانید با امتحان کردن یک ورزش جدید، روتین ورزشی‌تان را جذاب‌تر کنید. اگر درس می‌خوانید، محل درس خواندن‌تان را تغییر بدهید. تنها به‌دنبال راهی باشید که روزهای‌تان را کمی متفاوت کنید.

چالش دائمی

حالا پنجمین و آخرین ویژگی مهمی که بازی‌های ویدئویی دارند: بازی‌ها دائماً شما را به چالش می‌کشند. مغز انسان عاشق این است که روی موانع کار کند و از پس آن‌ها بربیاید. اما سختی موانع باید با سطح مهارت شما منطبق باشد، وگرنه از این موانع لذتی نمی‌برید و علاقه‌ای نخواهید داشت آن‌ها را حل کنید. به عبارت دیگر، چالشی که انتخاب می‌کنید نه باید خیلی سخت باشد و نه خیلی آسان. 

زمانی که از مرحله یک بازی شروع می‌کنید نمی‌توانید با بزرگ‌ترین و بدترین رقیبی که وجود دارد بجنگید. با این کار شما هر بار شکست می‌خورید؛ چراکه این مبارزه برای سطح مهارت شما بسیار سخت خواهد بود و شما دیگر دل‌تان نمی‌خواهد به بازی ادامه دهید. به همین دلیل است که در ابتدای بازی چالش‌های آسان‌تری در مقابل شما قرار می‌گیرد؛ چالش‌هایی که می‌توانید از پس آن‌ها بربیایید. اما به محض اینکه در انجام بازی بهتر شوید، سختی آن نیز بیشتر می‌شود. در غیر این صورت، اگر قرار باشد رشد کنید و چالش پیش‌روی‌تان یکسان بماند، دل‌تان نمی‌خواهد به بازی کردن ادامه دهید. 

اگر قرار باشد بدون هیچ تلاشی هر مانعی را که سر راهتان قرار می‌گیرد از میان بردارید، بازی کردن لذتی برای‌تان نخواهد داشت. به سرعت حوصله‌تان سرمی‌رود؛ چون بازی برای‌تان خیلی آسان خواهد بود. چالش پیش‌روی‌تان باید حداقل نیمه سخت باشد تا زمانی که آن را پشت سر می‌گذارید واقعاً نسبت به آن احساس افتخار کنید و آن دوپامین دلپذیر در مغزتان ترشح شود!

اما ما در زندگی واقعی به‌ندرت با چالش‌های درست روبه‌رو می‌شویم. اغلب اوقات این چالش‌ها یا ما را در خود غرق می‌کنند یا حوصله‌مان را سرمی‌برند. اگر کاری به قدری سخت باشد که شما نتوانید خودتان را به انجام دادن آن وادار کنید، احتمالش وجود دارد که آن کار به مهارتی بالاتر از سطح مهارتی شما نیاز داشته باشد. در این وضعیت شما باید یک قدم به عقب بردارید و به آرامی از از ابتدای کار شروع کنید. آن کار سخت را به چند کار قابل انجام تبدیل کنید و به صورت جداگانه هر کدام از آن‌ها را انجام دهید. سعی کنید اول روی آسان‌ترین کار تمرکز کنید. این کار هم سختی کار را کم می‌کند هم نیروی لازم برای شروع کار را ایجاد می‌کند.

چالش_ها

اگر کاری خیلی آسان باشد باید سختی آن را بیشتر کنید. در حالت ایده‌آل شما دل‌تان نمی‌خواهد کارهای آسان را انجام دهید، اما گاهی اوقات مجبور هستید آن‌ها را تمام کنید. می‌توانید سختی این کارها را با گذاشتن محدودیت زمانی افزایش دهید. به‌عنوان مثال، برای خودتان یک چارچوب زمانی ایجاد کنید و سعی کنید آن کار را پیش از اتمام زمان مشخص شده تمام کنید. این کار شما را وادار می‌کند کارآمدتر باشید و همچنین به شما کمک می‌کند در آینده نیز بتوانید آن کار را سریع‌تر انجام دهید. شما همچنان همان کار آسان و کسل‌کننده را انجام می‌دهید، اما این فشار زمانی، سختی کار را زیاد و کار را جذاب‌تر می‌کند. 

پس سعی کنید سختی کارها را با سطح مهارت خودتان تنظیم کنید. متوجه خواهید شد که هر بار موفق می‌شوید این کار را انجام دهید، بیشتر به کار مشغول می‌شوید و آن فعالیت برای‌تان جذاب‌تر خواهد بود. 

تا اینجای کار احتمالاً به درک بهتری درباره اینکه چه چیزهایی باعث می‌شود بازی‌های ویدئویی این‌قدر اعتیادآور باشند، رسیده‌اید. همچنین متوجه شده‌اید که اگر این ویژگی‌ها وجود نداشته باشند، بازی آنقدر ما را به خود جذب نمی‌کند. البته ممکن است عوامل دیگری به جز این ۵ مورد وجود داشته باشند که کشش یک بازی را خیلی زیاد کنند. یک مثال می‌تواند جنبه اجتماعی بازی باشد که به نوعی حس تعلق به جمع و رقابت را ایجاد می‌کند. مورد دیگر می‌تواند موسیقی پس‌زمینه باشد که از آن لذت می‌بریم. شاید هم بازی برای ما حسی از استقلال و کنترل داشتن ایجاد می‌کند. با این حال تمرکز این مقاله روی متداول‌ترین ویژگی‌های بازی‌های ویدئویی است؛ چراکه این ویژگی‌ها بیشترین شباهت را به زندگی ما دارند. 

البته باید در نظر گرفته شود که بازی‌های ویدئویی همه این ویژگی‌ها را با سرعتی بسیار بالا به‌کار می‌گیرند و این کار باعث می‌شود ترشح دوپامین به‌صورت مکرر اتفاق بیفتد. آنقدر مکرر که فعالیت‌های روزمره ما قابلیت رسیدن به سرعت آن را ندارد. اما این به آن معنا نیست که شما نباید دنباله دوپامین را در زندگی‌تان تکرار کنید. در واقع اجرا کردن آن اهمیت بیشتری دارد؛ چراکه در غیر این صورت تنها به سمت انجام کارهایی که بیشترین میزان دوپامین را تولید می‌کنند می‌روید. پس مطمئن شوید که همه آن ۵ ویژگی را در بخش‌های مختلف و مهم زندگی‌تان به‌کار بگیرید. این کار به شما اجازه می‌دهد هر کاری را که می‌خواهید، به انجام برسانید.


منبع:

I Increased My Productivity 10x – By Turning My Life Into a Game, By Better Than Yesterday, 2020

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×
رشدرهبریمقالات شاخص

۶ مدل‌ ذهنی یک رهبر