وقتی اسم نایک را میشنویم، همه یاد امپراطوری بزرگ ورزشی میافتیم که محصولاتش در تمامی دنیا طرفداران فراوانی دارد. امروزه نایک با محصولات حرفهای و متنوع خود، فرهنگ جدیدی را در صنعت ورزش به ارمغان آورده است. اما آیا مسیر نایک همیشه به همین خوبی و همواری بوده است؟ خب جواب ما قطعاً خیر است.
وقتی که فیل نایت (Phil Knight) تصمیم به تولید کفشهای خود کرد، تمامی بازار اروپا و آمریکا تحت سلطه کفشهای ورزشی آلمانی آدیداس (Adidas) بود و همه ایده فیل را شکست خورده میدانستند. اما آیا فیل از آرزوی خود دست کشید؟ با خودش چه فکری کرد؟ چه تصمیمهایی گرفت که امروزه یکی از ارزشمندترین برندهای جهان شده است؟
برای پاسخ به سؤالات بالا بهتره که یکم به عقب برگردیم، زمانی که فیل فقط یک دانشجو و ورزشکار ساده بود.
سالهای اولیه
دانشجوی خلاق
فیلیپ همیسون نایت دانشجوی حسابداری و دوندهای قهار بود و جوایز متعددی را در طول زمان دانشجویی به دست آورده بود. همه چیز از یک صبح ساده شروع شد. فیل آماده دو صبحگاهی خود میشد. در حین راه با خود مدام میگفت:
«اگر نشود چی؟ آیا ادامه بدم؟ مسیر سختی هست. ولی نه باید ادامه بدم. باید جور دیگهای به ایدهام نگاه کنم. ایدهام احمقانه است. مهم نیست فقط باید ادامه بدم و نایستم. بیل حق داره. این جاده مال ماست. دیانای ماست. (ترسوها هیچ وقت پا در مسیر نگذاشتند. ضعیفها در مسیر مردند و ما باقی ماندیم). آره باید ادامه بدم و به آنجا برسم. ولی آنجا کجاست؟ مهم نیست کجاست، فقط ادامه بده و نایست….»
آن روزها فیل مقالهای درباره شیوه جدیدی در کسبوکارهای ورزشی نوشته بود. ایده او خیلی ساده ولی جالب بود. از نظر فیل: «اگر ژاپنیها کاری را که با دوربینهای آلمانی کردند، با کفشهای ورزشی هم بکنند، بازار محصولات ورزشی شکل و شمایلی جدید پیدا خواهد کرد.»
نایت توضیح داد که یک شرکت توزیع آمریکایی میتواند با نیروی ارزان ژاپنی کفشهایی قابل رقابت با نسخه آلمانی آن تولید کند. ایدهای که توسط تمامی اساتید و آشنایان او در ابتدا رد شد، ولی فیل را ناامید نکرد و باعث شروع دنیای جدیدی در زندگیاش شد.
همه چیز از یک سفر شروع شد
فیل عزم خودش را برای تحقق به آرزوی دیرینهاش جزم کرد و شروع به سفر کرد. به ژاپن رفت و عاشق آنجا و مردمان و فرهنگش شد. در ژاپن کفشهای تایگر را دید که کاملاً مشابه آدیداس ولی ارزانتر از آن بود. تصمیم گرفت تا ملاقاتی با اونیتسوکا (Onitsuka) تولیدکننده کفشها داشته باشد. در این ملاقات، شرکت خودش را واردکننده کفش به آمریکا معرفی کرد و توانست نظر اونیتسوکا را برای همکاری جلب کند. اونیتسوکا نیز با قبول شرایط، فیل را فردی ایدهآل برای ورود به بازار آمریکا دید و از او برای نام شرکتش سؤال کرد. فیل در آن موقع هنوز شرکتی نداشت و بداهه نام «روبان آبی» را برای شرکتش گذاشت.
روبان ناگهانی
پس از شراکت با اونیتسوکا، فیل کاملاً گیج از کردهاش به آمریکا بازگشت. اندکی استرس داشت و تصمیم گرفت با مربی و منتور خود دیدار کند.
ملاقات با کفش باز
بیل باورمن (Bill Bowerman) مربی دو استقامتی معروف فیل بود که همانند یک دوست همدم سختترین روزهایش بود. بیل کفشباز (Shoe Dog) بود. یعنی تمامی المانهای یک کفش ایدهآل را میدانست. کفشها را مدام باز میکرد و دوباره سرهم میکرد. همیشه به دنبال بهبود کفشهای ورزشی برای خودش و شاگردانش بود. وقتی شما به شدت به یک چیز یا یک کاری علاقه داشته باشید همیشه با دید بالاتری بهش نگاه میکنید و مدام به دنبال بهبود و تکاملش هستید. برای بیل باورمن کفش یک کالای ورزشی ساده نبود. بیل مدام کفشها را دستخوش تغییراتی که منجر به بهبود برای شاگردنش میشد، میکرد. او هیچ محدودیتی برای رسیدن به مدل ایدهآل نمیدید. بیل فقط و فقط راحتی شاگردانش را میدید و برایش تلاش میکرد. وقتی فیل ایدهاش را با بیل در میان گذاشت، همانند اونتیسوکا بلافاصله پیشنهادش را پذیرفت و نفری با ۵۰۰ دلار وارد دنیای ورزش شدند.
روبان آبی بر میخیزد
مربی و شاگرد با امید و انگیزه مسیرشان را شروع کردند. بیل به خوبی توانسته بود شاگردش را برای شروع مسیر آماده کند. نکته جالب در تاریخ شرکت این هست که ادامه موفقیت شرکت به مدیران خلاقی بود که فیل کاملاً عجیب و نامتعارف؛ اما هوشمندانه انتخاب کرد. تیم اولیه روبان آبی تیمی کاملاً عجیب و غریب بود. کارمندان و مدیرانی بااستعداد و کاملاً متفاوت که به خوبی در کنار هم کار میکردند. در روبان آبی همه به یکدیگر و به خصوص فیل اعتماد داشتند و همه از هدف و نیز نظر فیل جلو میرفتند. جمله معروفی از ژنرال پاتون سرلوحه همیشگی فیل بود:
«به افراد خود نگویید چگونه کاری را انجام دهند، بگویید چه کاری انجام دهند و به آنها اجازه دهید با نتایج کارشان شما را غافلگیر کنند.»
فیل هیچ وقت مدیر سختگیری نبود و همیشه سعی میکرد کارمندانش را در مهمترین تصمیمها شرکت دهد.
روزهای خلاق و نوآور
مدل کار در روبان آبی با همه جا فرق داشت. جلسات رسمی شرکت کاملاً عجیب و خلاقانه بود. همه کارمندان با جان و دل کار میکردند، ایده میدادند، همه برای پیشرفت تلاش میکردند. مثلاً بیل یک روز صبح با نگاهی به دستگاه وافل سازش به این فکر فرو رفت که:
«آیا کفیهای مربعی کمکی به بهبود کفشها میکند؟»برای رسیدت به جواب، داخل وافل سازش پلاستیک ریخت و دیگر نتوانست درب آن را باز کند. اما پس از تلاش بسیار توانست کفی کفشی تولید کند که بازار را تغییر دهد. مسیر روبان آبی هر روز بهتر و بهتر میشد. با اینکه رقبای فعلی بازار قدرت مالی بیشتری داشتند، اما عدم انعطاف آنها نسبت به بازار آمریکا باعث پیشرفت بهتر روبان آبی شد.
نایک: الهه پیروزیبخش
خوابی که تعبیر شد
در سال ۱۹۷۱ فیل تصمیم گرفت که کفشهای خودش را تولید کند و برای این کار نیاز به یک شرکت جدید، نام جدید و هویت جدیدی داشت. او تصمیم گرفت تا ایده را با همکارانش مطرح کند. پس از اسامی متنوع، نام نایک که شب قبلش بر یکی از کارمندان نازل شده بود، انتخاب گشت.
در خواب؟ نایک؟ بله، نایک نام الهه پیروزی در یونان باستان بود. نامی که در وهله اول به نظر فیل خوب به نظر نیامد؛ ولی در نهایت برای شرکت جدید انتخاب شد.
الههای که نمیبازد
مسیر نایک هیچ وقت هموار و راحت نبوده و فیل و همکارانش فرازونشیبهای زیادی را تجربه کردند. از جمله مشکلات قضایی فیل با اونیتسوکا، مشکلات قضایی دولت با روبان آبی، مشکلات سلامتی خطوط تولید و … .
نکاتی که همیشه فیل و نایک را در مسیر نگه میداشت اعتقاد راسخ فیل به پیروزی بود، با اینکه تعریف دقیقی در ذهنش نداشت ولی میدانست که نمیخواهد ببازد.
به طور کلی فیل کسبوکارش را بر پایه شعار «یا رشد کن یا بمیر» جلو برد. در شرکت فیل جز حقوق کارمندان و خودش مابقی درآمدها برای پیشرفت شرکت هزینه میشد تا رشد خود را تضمین کند.
شرکتی که قلب دارد
یکی از رویکردهای فیل که در نایک نیز سرلوحه قرار گرفت، داشتن رابطه دوستانه و اهمیت دادن به نظرات همه از کارمندان تا مشتریان بود. نایک همواره استانداردهای بهتری را برای خطوط تولید خود به کار میگرفت. مثلاً در دهه ۹۰ با مشخص شدن سرطانزا بودن خط تولید کفی کفش برای کارمندان، نایک تکنولوژی جدیدی را به کار برد که تا ۹۷٪ احتمال سرطان را کاهش میداد. اما نایک به استفاده شخصی اعتقادی نداشت و آن را با همه رقیبان خود به اشتراک گذاشت تا همه بتوانند از آن استفاده کنند. نایک به اسپانسرهایش به عنوان دوست مینگریست و برای تمامی همکاران و شرکای تجاریاش احترام خاصی قائل بود و همین نکته باعث پیدا شدن مشتریانی وفادار و روابطی پایدار در سطح بینالمللی شد.
مسیری که ادامه دارد
داستان نایک، داستان انگیزه، امید، نوآوری، عشق و ایدههای «عجیب و دیوانهوار» است. تجربه نایک به ما ثابت میکند که اگر به ایده خودمون اعتقاد داشته باشیم، به راحتی قابل دسترسی است. اندکی خارج از چارچوبها نگاه کنیم، به ارزشهای انسانی خودمان پایبند باشیم و بدانیم که هیچ محدودیتی برای رسیدن به آرزوی ما وجود نخواهد داشت.
نایک به ما نشان داد که:
- در رسیدن به اهداف فقط باید روی پیروزی تمرکز کرد و نباید ایستاد.
- هیچ شرکتی در اول کارش سیستماتیک نیست و نیاز به زمان دارد.
- ناگهانیترین تصمیمها، گاهی همان تصمیم ما خواهند بود.
و در نهایت اینکه:
«این جاده مال ماست. دیانای ماست. ترسوها هیچ وقت پا در مسیر نگذاشتند. ضعیفها در مسیر مردند و ما باقی ماندیم.»
اگر علاقهمند به خواندن داستانهای شگفتانگیز دیگر هستید، این مقاله را به شما پیشنهاد میکنیم: داستان شگفتانگیز مافیای پیپل (The PayPal Mafia): نوابغ تجارت و تکنولوژی
نویسنده: محمدفراز صالحی
منبع:
Knight ,Phil ; Shoe Dog: A Memoir by the Creator of NIKE, 2016